قرآن مجید به این نکته روانی چنین اشاره میفرماید: کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ؛ تدریجا فرستادیم که دل تو را نیرو بخشیم و آن را با تجدید عهد با فرشته وحی، استوار سازیم. ب) جمله یاد شده را میتوان ناظر به جهت دیگری نیز دانست و آن اینکه، مصالح آموزشی ایجاب میکرد که قرآن به تدریج نازل گردد و بدینسان نیز بر مردم القا شود، زیرا پیامبر گرامی، معلّم امت و طبیب روحی مردم است که با نسخههای آسمانی، برای تعلیم و راهنمایی مردم و درمان دردهای اجتماعی برگزیده شده و به اجرای دستورهای الهی برای مداوا و درمانشان گمارده شده است. استوارترین شیوه آموزش این است که جنبههای علمی و فکری با جنبههای عملی، آمیخته گردد و آنچه را که معلم، تدریس میکند بلافاصله آن را در خارج پیاده کند و به نظریههای خود جنبه تحقیقی دهد و از اینکه افکار و نظریههایش رنگ تئوری و فرضیه به خود بگیرد، سخت بگریزد. هرگاه استاد رشته پزشکی، فقط کلیات و اصول پزشکی را به دانشجویان کلاس خود القا کند چندان نتیجه نمیگیرد، ولی اگر همان اصول را در برابر دیدگان دانشجویان در مورد یک بیمار پیاده کند و گفتار خود را با عمل توأم سازد، نتیجه بهتری میگیرد. هرگاه آیات الهی یک جا نازل میگردید (هر چند جامعه اسلامی به بسیاری از آن نیاز نداشت) در این موقع قرآن فاقد چنین مزیّتی میشد که به آن اشاره نمودیم. بیان آیاتی که مردم در خود احساس نیاز به فراگرفتن آنها نکنند، تأثیر چشمگیری در قلبها نمیگذاشت، ولی اگر پیک وحی، آیات قرآن را در زمینه نیاز و احتیاج مردم به فراگرفتن چنین اصول و فروعی نازل کند؛ به طور مسلم در قلبهای مردم حسن اثر بیشتری داشته، رسوخ زیادتری در روان مردم پیدا میکند و مردم به فراگرفتن الفاظ و معانی آن آمادگی بیشتری از خود نشان میدهند. بالاتر از همه، نتایج این تعالیم را در موقع تعلیم پیامبر احساس میکنند و اینجا است که گفتار مربّی با نتیجه توأم گردیده،