responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : عرفان حافظ ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 140

جهان» طرح میشود. میبینید در ادبیات عرفانی، انسان در دنیا حکم یک فردی را دارد که در بلاد غربت بسر میبرد، چه جور احساس غربت و احساس بیگانگی و احساس عدم تجانس میکند؟ بعد از هزارسال که عرفا این حرفها را زدهاند حالا تازه فرنگیها در فلسفههای جدید مسئله غربت انسان را مطرح کردهاند آنهم به یک شکل کثیف پلیدی. ولی این احساس واقعاً در انسان هست. انسان در این جهان یک نوع احساس بیگانگی با همه این عالم میکند و یک نوع احساس غربت در همه عالم میکند؛ چرا؟ میگویند برای این است که ما، آنکه «ما» ی واقعی ماست که همان روح الهی (وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی) است، از جای دیگر به اینجا افاضه شده و باید برگردد، وطن اصلیاش اینجا نیست، جای دیگر است. از جای دیگر آمده و باید به آنجا برگردد، پس وطنش اینجا نیست، اینجا وطن سنگ است، وطن خاک است، وطن کلوخ است، وطن گیاه است، وطن سگ است، وطن حیوان است، یعنی موجودات صددرصد طبیعی، ولی ما یک موجود صددرصد طبیعی نیستیم، آن واقعیت ما واقعیت ماوراء الطبیعی است، وطن اصلی ما آنجاست، ما را از آنجا جدا کردهاند. این است که ما در اینجا غریب هستیم. آنوقت در این موضوع غربت چه سخنان عالی و لطیفی گفتهاند!.

داستان طوطی را در مثنوی شنیدهاید که میگوید تاجری بود و یک طوطی داشت (و طوطی را معمولًا از هندوستان میآورند). وقتی که میخواست به هندوستان برود بچهها را جمع کرد، از جمله طوطی هم آنجا بود، گفت حالا هر سفارشی دارید بگویید تا وقتی از سفر برمیگردم برای شما سوغاتی بیاورم.

هرکسی یک چیزی گفت و طوطی گفت من حرفی

اسم الکتاب : عرفان حافظ ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 140
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست