responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : پانزده گفتار ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 114

دستش را گرفت تا ببرد. گفت: نمیآیم. گفت: پسرجان! چرا نمیآیی؟ تو چطور حسب و نسب و شرافت و آزادی خودت را از دست میدهی، اینجا نوکری و خدمتکاری این مرد را میخواهی بپذیری؟ گفت من این خدمتگزاری و نوکری را صد درجه به آن آزادی ترجیح میدهم. من در اینجا اصلًا احساس نوکری و کوچکی و بردگی نمیکنم، جز احساس برادری و برابری چیز دیگری نیست. من زیرِ دستِ شما باشم وضعم صد درجه از اینجا بدتر است. اصلًا من در اینجا احساس بدی ندارم.

پیغمبر اکرم دختر عمه خودش زینب بنت جحش را به همین برده تزویج کرد.

وقتی پیغمبر اکرم کسی را به خواستگاری زینب بنت جحش فرستاد، خود زینب و برادرش عبداللَّه بن جحش خیال کردند پیغمبر برای شخص خودش خواستگاری کرده، فوراً جواب مثبت دادند. ولی بعد که فهمیدند پیغمبر او را برای زید بن حارثه خواستگاری کرده است، با اینکه هر دو مسلمان بودند سخت ناراحت شدند. (هنوز دوران مکه بود و تربیت اسلامی کاملًا در روح اینها رسوخ نکرده بود.) گفتند: یا رسولَاللَّه! این چه کاری است؟ زینب دختر جحش، نوه عبدالمطّلب، شریف قریش، از اشراف درجه اول عرب، دختر عمه پیغمبر خدا؛ تو میخواهی او را به یک بنده و برده تزویج کنی! ما خیال کردیم میخواهی به عقد خودت در بیاوری. دختر عمهات به خودت باید تعلق داشته باشد چرا به این؟! فرمود اگر رضایت مرا میخواهید من میگویم که زینب زن زید بن حارثه بشود. زینب وقتی که دید پیغمبر اکرم خیلی مایل به این ازدواج است، چون زن مؤمنهای بود، با اینکه زید را نمیپسندید حاضر به ازدواج با او شد و البته آخر هم نتوانست با او بسازد و هر روز زید نزد پیغمبر میآمد: یا رسولاللَّه! من نمیتوانم با زینب زندگی کنم، اجازه بده طلاق بدهم. پیغمبر اکرم اجازه نمیداد، تا آخر زید او را طلاق داد که قصهای دارد. و امثال اینها؛ با

اسم الکتاب : پانزده گفتار ط-صدرا المؤلف : مطهری، مرتضی    الجزء : 1  صفحة : 114
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست