چشم آمیزش یافته و در نقطه زرد مستقر میگردد، البته روشن است که در وی خطا و صوابی نیست.
پس از این و در مرتبه دوم قوه دیگری همین پدیده مادی را ادراک میکند و البته به همان نحو که مستقر شده با خواص فیزیکی و هندسی وی ادراک میکند و در میان
بن بست عجیب یا یک نکته مفید و مهم
ممکن است خوانندگان محترم از خود بپرسند چه چیزی موجب شده که طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک در باب حقیقت و خطا اینطور نظریهها از قبیل نظریه تغییر و تکامل مفاهیم و نظریه اجتماع صحیح و غلط و امثال اینها را بدهند و حال آنکه با اندک تأمل بطلان این نظریهها روشن است.
ولی باید دانست که ماتریالیسم دیالکتیک از لحاظ «اصول و مبانی اولیه» در وضعی قرار گرفته که اگر این دو نظریه را قبول نکند یعنی مفاهیم را غیر متغیر، و صحیح و غلط را غیر قابل جمع بداند در بن بست عجیبی قرار میگیرد که راه بیرون شدن ندارد زیرا:
نخستین اصل و مبنای اوّلی این فلسفه اصالت ماده علی الاطلاق (ماتریالیسم) و نفی ماوراء الطبیعه است.
اصل دوم این فلسفه اصل تجزّم (دگماتیسم) است. این فلسفه برای آنکه از بحثهای خود برای نفی ماوراء الطبیعه نتیجه یقینی و قطعی بگیرد در مورد این اصل از سیستمهای فلسفه نظری و تعقلی پیروی مینماید و بر خلاف سیستمهای فلسفه حسی که از اظهار جزم و یقین مطلق خودداری میکنند جزم و یقین را شعار خود قرار میدهد.
اصل سوم این فلسفه اصل اصالت حس و تجربه (امپیریسم-empirism ( است.
ماتریالیسم دیالکتیک منطق تعقلی را که فلاسفه عقلی به آن اعتماد میکنند منکر است زیرا به حسب عقاید مخصوص به خود در باب روح و کیفیت پیدایش علوم و ادراکات، «بدیهیات اولیه عقلانی» را- که فلاسفه عقلی برای آنها ارزش یقینی و ثابت قائل بودند و مدعی بودند تنها مسائلی را میتوان یقینی خواند که متکی به بدیهیات اولیه عقلانی باشد- نمیتواند بپذیرد، بلکه عقیده دارد تنها منطق قابل اعتماد «منطق