اسم الکتاب : انديشه سياسي امام خميني (قدس سره ) المؤلف : جهان بزرگی، احمد الجزء : 1 صفحة : 8
2ـ عالِم سياسي توطئهگر است. «وقتي شعار جدائي دين ازسياست
جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در مسائلفردي و عبادي
شد و قهراً فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره وحصار بيرون رود و در
سياست و حكومت دخالت نمايد، حماقتروحانيت در معاشرت با مردم فضيلت
شد به زعم بعضي از افراد،روحاني زماني قابل احترام و تكريم بود كه
حماقت از سراپايوجودش ببارد والاّ عالم سياسي و روحاني كاردان و
زيرك،كاسهاي زير نيمكاسه داشت».
3ـ آخوند سياسي يعني آخوند بيدين و معيوب. «البته در
اذهانبسياري بلكه اكثري، بيشتر مردم، بيشتري از اهل علم بيشتري
ازمقدسين اين است كه اسلام به سياست چه كار دارد، اسلام و
سياستجدا است از هم... فلان آخوند را وقتي عيبش را ميگيرند
ميگويندآخوند سياسي است. اسلام ميگويند از سياست كنار است،
دينعليحده است سياست عليحده است». «اگر كسي دم از حكومتاسلامي
برميآورد و از سياست... سخن ميگفت گوئي بزرگترينمعصيت را مرتكب
شده و كلمه آخوند سياسي موازن با آخوندبيدين شده بود».
«امام» القاء جدائي دين از سياست را يكي از اهداف استعمار
واستعمارگران ميداند كه براي اعمال سلطه خود و رسيدن بهمقاصدشان
جدائي دين از سياست را سرلوحه تبليغات سياسي خودقرار دادهاند:
«چپاولگرانِ حيلهگر كوشش كردند به دست عمّال به ظاهر
روشنفكرخود اسلام را همچون مسيحيت منحرف به انزوا كشيده و علماء رادر
چارچوب مسائل عبادي محبوس كنند و ائمه جماعات را درمساجد و محافل
عقد و ازدواج منزوي و مقدسين از توده را سرگرمذكر و دعا و جوانان
غربزده را سرگرم عيش و نوش ]نموده[ ازصحنه امور سياسي و اجتماعي و
اهتمام به امور مسلمين و گرفتاريبلاد مسلمين خارج نمايند... آنان
از اين جهالت و غفلت سوءاستفاده كرده و بلاد مسلمين را يا مستعمره
خويش نمودند و يا بهاستثمار كشيدند و وابستگي و فقر و فاقه و پيامدهاي
آنها گريبانگيرتودههاي دربند گرديد».
فصل الخطاب اين مبحث را، اين مفهوم استنباط از آثار امامميدانيم كه جوهره انديشه سياسي او است:
اسلام دين سياست است (با تمام شئوني كه سياست دارد). اين
نكتهبراي هر كس كه كمترين تدبّري در احكام حكومتي، سياسي،اجتماعي
و اقتصادي اسلام بكند آشكار ميگردد پس هر كه را گمانبر اين برود
كه دين از سياست جدا است نه دين را شناخته است ونه سياست را».
انديشه سياسي
اگر گروهي از انسانها سازمان مهمي را با ضوابطي معين براي
خودبه وجود بياورند و مسئله امردهي و امربري هم ميان آنها وجود
داشتهباشد امّا رابطه ميان آنها بر اساس نيرنگ و فريب و غايت كار
آنها فسادباشد مسلّماً نه سردسته چنين گروهي را بايد حاكم و سياستمدار
دانستو نه كارهائي كه انجام ميدهد را سياست. دليل سياستمدار و
حاكمنبودن چنين فردي و سياست نبودن اين رابطه اينستكه «امام»
ميان«سياست» و اينگونه رابطه منظم امردهي و امربري صرف، تفاوت
قائلاست. او مانند همه دانشمندان علوم سياسي بر اين عقيده است كه
تازماني كه قانون در جامعه وجود نداشته باشد جامعه دچار فساد
خواهدشد، البته اين قوانين بايستي مطابق موازين «عدالت» باشد و اين
مسئلهمسلّماً تحقق نخواهد يافت مگر آنكه «قوانين الهي» بر روابط
اجتماعيمردم حاكم باشد زيرا قوانين الهي چون از اراده خداوند ناشي
شدهاندعادلانهاند. امّا قوانين فينفسه و بدون واسطه و ابزار
نميتوانند اقتدارداشته باشند چرا كه آدميان از زمان پيدايش جامعه و
تشكيل اجتماعنتوانستهاند قوانين را در جامعه ميان خود رعايتكنند مگر
آنكه تحتحاكميت حاكمي قرار گرفتهاند.
بنابراين مفروضات، كه از انديشه امام برگرفته شده وظيفه
اينحاكم اجراي قوانين الهي است كه بايد بر روابط مردم حاكم باشد و
براين اساس علم به قوانين براي زمامدار لازم است و او بايد
افضليتعلمي هم داشته باشد كه نتيجه طبيعي همه اين مسائل اينستكه
حاكم بابسياري از مردم تفاوت داشته باشد، هم در علم و دانائي و
هم درتوانائي نسبت به اينكه تمايلات و خواستههاي خود را به قيد
فرمانعقل درآورد. پس حاكم حقيقي در صورتي شايستگي حكمراني داردكه
به قصد ارضاء خواهشهاي نفساني فرمان نراند بلكه به نيابت از
جانبخداوند و به مقتضاي فرامين شرع و عدالت حكومت كند.
بنابراين«امام» تفاوت قاطعي ميان سياستي كه اغلب بر جوامع حكومت
ميكندو آن سياستي كه بايد حكومت كند قائل ميگردد. البته هر دو
نوعسياست ممكن است از قدرت فائقه برخوردار باشند و بر سرنوشتآدميان
بيشماري حاكميت داشته باشند ولي تنها چيزي «سياستحقيقي» است كه
در راه عدالت و هدايت به كار گرفته شود.
اسم الکتاب : انديشه سياسي امام خميني (قدس سره ) المؤلف : جهان بزرگی، احمد الجزء : 1 صفحة : 8