مى شود . به تعبير ديگر . چنانچه مقدم [10] نفس موضوع باشد . به نحوى كه
فرض حكم بدون وجود مقدم ( يعنى[ ( موضوع]) معقول نباشد [11] , اين
گونه جملهشرطيه به نظر علماى اصول مفهوم ندارد .
به نظر مى رسد اشكال شيخ ( ره ) در اين بحث وارد نيست , زيرا
ما , در بابمفهوم , موضوع باقى فى الحالين مى خواهيم , يعنى در قضيه شرطيه
بايد يك موضوعباقى فى الحالين در منطوق و مفهوم باشد . چون در قضاياى
شرطيه موضوع مركب از دو جزء است كه جزاء عقلا متوقف به يك جزء آن است
, و در آيه مورد بحث موضوع مركب أز نبأ و آمدن فاسق است , و در صورت
عدم مجىء فاسق , وجوب تبيين نيز منتفى مى گردد . بنابراين , موضوع باقى
فى الحالين , طبيعة النبأ است . نبأنيز در طبيعت أفرادى دارد : بعضى از
افرادش[ ( نبأ صادق]) و بعضى از آنها نيز[ ( نبأ كاذب]) است . پس ,
اين اشكال كه وقتى شرط نبود موضوع هم نيست وارد نمى باشد . موضوع هميشه
هست و باقى فى الحالين است هم در منطوق و هم هم در مفهوم .
دوم , آيه نفر : ﴿ و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون﴾ [12] . در بحث از اين آيه , به صدر و ذيل آن مى پردازيم . درباره ﴿ و ما كان المؤمنون لينفروا كافة ﴾
مفسران نقل مى كنند كه در ابتداى أمر كه مردم روستاهاى أطراف مدينه
اسلام آوردند , براى آنكه أحكام را از رسول الله ( ص ) ياد بگيرند , كوچ
كردند و به مدينه آمدند . نتيجه اين كوچ گرانى و قحطى شد و كارها نابسامان
گرديد . اين آيه نازل شد و فرمود كوچ كردن و به مدينه آمدن براى همه
مردم لازم نيست . وآنگاه فرمود :﴿ فلولا نفر من كل فرقة﴾
از هر طايفه و جمعيت و قبيله اى يك گروه به مدينه بيايند و أحكام را
ياد بگيرند , و پس از بازگشت ديگران را أز أحكام شرعيه اى كه ياد گرفته
اند بياگاهانند : ﴿ ( ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون﴾
[10] در اصطلاح , مقدم عبارت از شرط و تالى عبارت از جزاء است .
[11] مانند[ ( ان رزقت ولدا فاختنه]) , كه در اين مثال فرض ختان بدون وجود ولد ممكن نيست .