اسم الکتاب : تاريخ تحليلي اسلام المؤلف : نصیری رضی، محمد الجزء : 1 صفحة : 94
پشيمان شدند. ابوطالب (عليه السلام) به اشاره پيامبر (صلى الله عليه
وآله) ، به انجمن قريش رفت و گفت: برادرزادهام محمد مىگويد: موريانه
پيماننامهاى را كه در كعبه آويختهايد خورده و تنها نام خدا را باقى
گذاشته است. ببينيد اگر گفتارش راست است، محاصره را بشكنيد و اگر دروغ
مىگويد، او را به شما خواهم سپرد. چون سراغ نامه رفتند، به درستى سخن پى
بردند و محاصره را شكستند. بنىهاشم از زندان بزرگ بىسقف بيرون آمدند. [1]
هرچند فشار حوادث، گرسنگىهاى پياپى شعب، بيدارى در شب براى
پاسدارى از جان رسولخدا (صلى الله عليه وآله) و نگرانى و اضطراب شديد
روحى، زندگى ابوطالب را كه عمرش از 80 گذشته بود، تهديد مىكرد و
توانايىاش را از ميان برده بود، اما هرگز از حمايت محمد (صلى الله عليه
وآله) دست بر نداشت. او حتى در آخرين لحظات و در بستر مرگ نيز هاشميان را
به حمايت از رسول امين سفارش مىكرد.
اندوه رحلت ياور چندين ساله، قلب پيامبر را فشرد. چهره بر چهره سرد پيكر عمو نهاد، تمام خاطرات 40 ساله را مرور كرد و فرمود:
در همين سال خديجه، همسر بردبار رسولخدا (صلى الله عليه وآله) ،
نيز بهسراى جادوان شتافت و پيامبر را در اندوه دوباره فرو برد;
بهگونهاى كه سال دهم بعثت را عامالحزن ناميد.
نسيمهاى اميد
هرچند با رحلت ابوطالب آزار دشمنان فزونى گرفت; [3] اما هرگز در حركت رسول
خدا (صلى الله عليه وآله) سستى پديد نيامد. در همين ايام، براى
ابلاغ رسالت رهسپار طائف شد. گرچه رهاورد اين سفر تبليغى چندان رضايت بخش
نبود، اما زمينه امضاى پيمان عقبه نخستين با برخى از مردم يثرب فراهم آمد.
ماجراى اين پيمان به اختصار چنين است:
پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) در مسجدالحرام با چندتن از
بزرگان قبيله خزرج كه براى موسم حج به مكه آمده بودند، ملاقات و آنان را
به اسلام كه دين صلح و برادرى است، دعوت كرد. يثربيان،
[1] راه محمد (صلى الله عليه وآله) پيغمبر خاتم ، سيدرضا صدر، ص 408.
[2] يا عم ربيت صغيراً و كفلت يتيماً و نصرت كبيراً، فجزاك عنى خيراً. ( تاريخ اليعقوبى ، ج 2، ص 35)