دريغا
و دردا! اين مشكل هميشگى بشر بوده است، كه اين جفا را درباره اولياى الهى و
بندگانِ پاك خداوند روا داشته است. نور را با ظلمت، عدل را با جور، و خَرمُهْره را
با دُرّ برابر كرده است؛
«آه آه از دست صرّافانِ گوهر ناشناس
هر زمان خر مهره را با دُرّ برابر مىكنند»
بزرگمردى
را كه فرمود: ما پرورده خداييم و مردم، پروردههاى مايند؛ «انَّا صنَائِعُ
رَبِّنَا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنائِعٌ لَنَا»،
[2] با آن شخصِ از فطرت برگشته و مسخ شده و آن جسم كجانديش؛ «الشَّخصُ
المعكوسُ وَالجِسمُ المَرْكُوسُ» [3] قياس مىكنند. البته كمى داناتر و مهذَّبترش مىدانند، و يا با
ديگرانش مىسنجند! و او خود دردمندانه، فرمود:
پناه
بر خدا از اين شورا! در كدام زمان بود كه در مقايسه من با نخستين آنان (ابوبكر، و
برترىِ من بر او) شكّ و ترديد وجود داشته باشد، تا چه رسد به اينكه مرا همسنگ
امثال اينها (اعضاى شورا) قرار دهند؟!
چگونه
رواست كه آدمى ديده خرد فرو بندد و همه فضايل انسانى را ناديده انگارد و ناسزاوار،
دانايانِ راستين قرآن، و وارثانِ حقيقىِ آورنده آن و مشعلهاى