اَلا يا عين! و يحك اسعدينى *** بدمعك ما بقيت و طاوعينى
اَلا يا عين! و يحك و استهلّى *** على نور البلاد و اسعدينى
اى ديده! واى بر تو; تا وقتى كه من زنده ام مرا در اشك ريختنم يارى كن و مطيعم باش.
اى چشم! واى بر تو; بر مرگ روشنايى شهرها اشك ريز و مرا در اين مصيبت يارى كن.
دخت ديگر عبدالمطلب«عاتكه»، اين چنين مرثيه مى خواند:
أعينىّ جودا طوال الدّهر و انهمرا *** سكباً و سحّاً بدمع غير تعذير
يا عين فاسحنفرى بالدمع واحتفلى *** حتّى الممات بسجل غير منزور
يا عين فانهملى بالدمع واجتهدى *** للمصطفى دون خلق اللّه بالنور
اى ديدگانم! به درازاى روزگار اشك ريزيد، بى هيچ عذر و بهانه اى.
اى ديده! با اشك ريختن گود شو و تا مردنم بدان اهتمام كن ، بى هيچ درنگى.
اى چشم! فراوان گريه كن و در ماتم نور برگزيده ـ از بين خلق خدا ـ كوشش كن.
صفيّه، دختر ديگر عبدالمطلب و عمه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)در سوگ آن حضرت مى گريد و مى خواند:
أفاطمُ بكّى و لا تسأمى *** بصحبك ماطلع الكوكب
هو المرء يبكى و حقّ البكاء *** هو الماجد السيّد الطيّب
اى فاطمه! گريان باش و در عزاى همدمت تا هنگامه طلوع ستاره، خسته مشو.
براى مردى به حق گريسته مى شود، كه سرور و آقايى پاك نژاد است.
و در جاى ديگر: