responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى    الجزء : 1  صفحة : 229

«ابن اثير» مى نويسد:

هنگامى كه سر حسين را نزد يزيد بردند، موقعيت ابن زياد نزد او بالا رفت و از اقدام او خوشحال شد و به وى جايزه داد، ولى طولى نكشيد كه به وى گزارش رسيد كه مردم نسبت به او خشمگين شده اند و به او لعن و ناسزا مى گويند، از اين رو از كشتن حسين پشيمان شد. او مى گفت:

كاش متحمل اذيت مى شدم و حسين را به منزل خود مى آوردم و به خاطر پيامبر اسلام و رعايت حرمت قرابت حسين با او، اختيار را به وى واگذار مى كردم، هرچند موجب ضعف حكومتم مى شد. خدا پسر مرجانه (ابن زياد) را لعنت كند! او حسين را مجبور به اين كار كرد، در حالى كه حسين از وى خواسته بود اجازه بدهد دست در دست من بگذارد يا به يكى از مناطق مرزى برود[1]، ولى پسر مرجانه با پيشنهاد او موافقت نكرده او را به قتل رساند و با اين كار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمنى مرا در دل هاى آن ها افشاند. اينك هر كس و ناكسى به خاطر قتل حسين با من دشمن شده است. اين چه گرفتارى بود كه پسر مرجانه براى من درست كرد؟! خدا او را لعنت كند و گرفتار غضب خويش سازد![2]


[1] البته اين قسمت را يزيد، يا مورّخان دربارى آن روزگار، از خود اضافه كرده اند زيرا هرگز امام حسين (عليه السلام)نگفته بود كه حاضر است دست بيعت در دست يزيد بگذارد. و اساساً پيام نهضت عاشورا، از اول تا آخر، نفى بيعت با يزيد و يزيديان است.
[2] ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج4، ص87 اين جريان را طبرى در تاريخ خـود (ج6، ص266) و نيز سبط ابن جوزى در تذكرة الخواص (ص261و 265) به اختصار نقل كرده اند.
حتى ابن زياد نيز پس از فاجعه كربلا از عواقب جنايتى كه مرتكب شده بود، نگران شد. گواه اين معنا گفتوگويى است كه بين او و عمر بن سعد رد و بدل شده است و طبرى و ابى مخنف آن را بدين صورت نقل كرده اند:
پس از كشته شدن حسين بن على(عليه السلام)، عُبيدالله بن زياد به عمر بن سعد گفت: آن نوشته اى كه درباره قتل حسين به تو داده بودم، كجاست؟ عمر سعد گفت:
ـ به دنبال اجراى فرمان تو رفتم و آن نامه گم شد.
ـ حتما بايد آن را بياورى.
ـ گم شده است.
ـ به خدا سوگند بايد آن را به من برگردانى.
ـ آن را نگه داشته ام تا در مدينه به پير زنان قريش نشان داده دستاويز قرار دهم، من به تو يك خدمت و خيرخواهى كردم كه اگر به پدرم سعد وقاص كرده بودم، حق پدرى او را ادا كرده بودم.
در اين هنگام برادر ابن زياد به نام «عثمان» گفت: عمر بن سعد راست گفت، به خدا سوگند دوست داشتم كه تا روز قيامت نسل زياد خوار مى شد ولى حسين بن على كشته نمى شد.
راوى قضيه كه خود شاهد اين گفتوگو بوده، اضافه مى كند: به خدا سوگند ابن زياد حرف برادر خود را رد نكرد! (تاريخ الأمم والملوك، ج6، ص268 ابومخنف، مقتل الحسين، ص229)
اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى    الجزء : 1  صفحة : 229
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست