اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى الجزء : 1 صفحة : 221
امام به جمعيتى كه بيش تر براى تماشاى اسيران آمده بودند اشاره كرد كه سكوت كنند، و همه ساكت شدند. آن گاه پس از ستايش و درود خداى متعال فرمود:
«مـردم! آن كه مـرا مى شناسد، مى شناسد، و آن كه نمى شناسد خـود را بدو مى شناسانم: من على فرزند حسين فرزند على فرزند ابى طالبم. من پسر آنم كه حرمتش را درهم شكستند، دارايى و مال او را به غارت بردند...و كسان او را اسير كردند. من پسر آنم كه در كنار نهر فراتش سر بريدند، در حالى كه نه به كسى ستم كرده و نه باكسى مكرى به كار برده بود. من پسر آنم كه او را از قفا سر بريدند و اين مرا فخرى بزرگ است. مردم، آيا شما به پدرم نامه ننوشتيد؟ و با او بيعت نكرديد؟ و پيمان نبستيد؟ و به او خيانت نكرديد؟ و به پيكار او برنخاستيد؟ چه زشت كارى! و چه بد انديشه و كردارى؟
اگر رسول خدا به شما بگويد: فرزندان مرا كشتيد و حرمت مرا درهم شكستيد، شما از امت من نيستيد! به چه رويى به او خواهيد نگريست؟».
اين سخنان كوتاه و جانگداز، در آن محيط خفقان و ارعاب، توفانى به پا ساخت و چنان در عمق روح و جان مردم كوفه نفوذ كرد كه ناگهان از هرسو بانگ شيون برخاست. مـردم بـه يكديگر مى گفتنـد: نابود شـديد و نمى دانيد.
على بن الحسين (عليه السلام)گفت: خدا بيامرزد كسى را كه پند مرا بپذيرد و به خاطر خدا و رسول آن چه مى گويم در گوش گيرد. سيرت ما بايد چون سيرت رسول خدا باشد كه نيكوترين سيرت است.
همه گفتند:
پسر پيغمبر! ماشنوا، فرمانبردار، و به تو وفاداريم، از تو نمى بُريم، با هر كه گويى پيكار مى كنيم، و با هر كس خواهى درآشتى به سر مى بريم! يزيد را دستگير مى كنيم و از ستمكاران برتو بيزاريم!
على بن الحسين(عليه السلام) گفت:
اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى الجزء : 1 صفحة : 221