اسم الکتاب : اصول فلسفه و روش رئاليسم المؤلف : العلامة الطباطبائي الجزء : 1 صفحة : 174
واقعيت مطلق خود را- اگر هم داشته باشد نمىتواند وارد حاسه كرده- و در حال اطلاق و دست نخورده نگاه دارد- پس ما صواب مطلق نداريم- چنانكه خطاى مطلق نيز نداريم- بلكه وجود صواب و خطا
و چون حقيقت عبارت است از- تاثيرى كه حاسه سلسله عصبى- بدنبال تاثيرى كه از محسوس مىگيرد توليد كند- پس هيچيك از احساسهاى ما- در مواردى كه گفته مىشود- حس خطا كرده است خطا نيست- زيرا در همه آن موارد در تحت شرايط مادى معين- خاصيت مخصوص شىء خارجى- كه بر اعصاب تاثير وارد كرده- و خاصيت مخصوص سلسله عصبى- غير از آنكه بوده نمىتوانست بوده باشد- .
و از اينجا علت اختلاف ادراكات اشخاص- نسبت بيكديگر نيز روشن مىشود- زيرا اولا ممكنست تشكيلات ساختمانى اعصاب- يكنفر با يكنفر ديگر فرق كند- و در نتيجه هميشه مختلف درك كنند- و همچنين ممكنست اعصاب يكنفر در يك لحظه- عارضه مخصوص و وضع خاصى داشته باشد- كه اين عارضه براى ديگرى موجود نباشد- و بنا بتعريف فوق كه گفتيم- حقيقت عبارت است از- آنچه در اثر مقابله و مواجهه با خارج حاصل شود- پس هر كسى در هر حالت هر چه احساس مىكند- براى شخص او در آن حالت خاص حقيقت است- پس حقيقت هميشه نسبى است- و خطاى حواس معنى ندارد...- .
دكتر ارانى در جزوه ماترياليسم صفحه 38 مىگويد- ماخ [1] مىگويد يك مداد در هوا مستقيم بنظر مىآيد- و در آب شكسته ديده مىشود- اين تقصير علم نيست بلكه نقص در تجربه است- البته واضح است كه صحبت قصور- و تقصير در اينجا بى مورد است- يك مداد در شرايط مخصوص تاثير معين دارد- و در تحت شرايط ديگر بايد هم تاثير ديگر داشته باشد- تجربه باعث نمىشود كه چنانكه ماخ مىگويد- ما يكى از حالات را حقيقت و ديگرى را اشتباه بدانيم- بلكه بكمك تجربه است كه علت اين اختلاف- و حقيقى بودن هر دو حال را مىتوان نشان داد - .
اين بود تقرر ماديين جديد- در باب حقيقت نسبى و توجيه خطاى حواس- واضح است كه با اين بيان- نمىتوان خطاى حواس را توجيه نمود- و گفت اصلا خطائى نيست- و همواره هر چه انسان احساس مىكند- بهر نحو كه باشد حقيقت است- زيرا دانشمندان مادى اگر فقط مىخواهند- اصطلاح را