در مقالۀ پیشین آیندۀ بشریت را از نظر قرآن بررسی کردیم و گفتیم که مطابق قرآن خلافت آینده، ویژۀ مؤمنان راستین و صالحان زمین است. تاکنون دو آیه از قرآن را برای اثبات مدعا مطرح نمودیم، اکنون سوّمین آیه را مورد تحلیل قرار میدهیم. قرآن در سورۀ نور میفرماید: «وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکننّ لهم دینهم الّذی ارتضی لهم و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننی و لا یشرکون بی شیئاً و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون».[1] آیۀ فوق در مقام مژده و تعلیم و یادآوری یک قانون کلی و سنت الهی است؛ ذات اقدس الهی در این آیه به تمام بندگان مؤمن و انسانهای صالح وعده میدهد که اگر به دستورات و مقررات الهی به معنای واقعی ایمان آورده و به مقتضای آن، عمل صالح و شایسته به جای آورند و به کلیۀ اوامر و نواهی الهی در تمام عرصههای فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بدون مسامحه عمل نمایند و طبق مقتضیات عقل و دین با دشمنان داخلی و خارجی به جنگ و جهاد بپردازند، بدون شک خدای متعال در پرتو ایمان و جهاد فی سبیل الله، حاکمیت بر زمین را به چنین مؤمنان شایسته عطا خواهد کرد، طاغوتها را بهدست آنان سرنگون ساخته و بالمآل عدالت بر زندگی تمام افراد بشر، سایهگستر خواهد شد. سپس برای ارائۀ نمونهای از تحقق این وعدۀ الهی در گذشته میفرماید: «کما استخلف الذین من قبلکم؛ چنانچه در نسلهای پیشین نیز چنین اتفاقاتی افتاده است.»؛ فرعونیان را به دست موسی نابود ساختیم، در نتیجه بنیاسرائیل حکومت را در دست گرفتند. همانگونه که این حقیقت را در آیۀ دیگر نیز متذکر میشود: «و اورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها الّتی بارکنا فیها و تمّت کلمة ربک الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا و دمّرنا ما کان یصنع فرعون و قومه و ما کانوا یعرشون»،[2] در این آیه از حکومت مستضعفان مؤمن که از هر سو به استضعاف کشیده شده بودند، سخن به میان آورده و از آنان به عنوان وارث شرق و غرب عالم و سرزمینهای سبز و خرم مانند، مصر و شامات (که برکات الهی آن محسوس است)، یاد میکند و احسان خدا بر بنیاسرائیل را به تمام و کمال میداند و میفرماید: به پاداش صبر و پایداری در برابر مشکلات، فرعون و قومش را با آن همه صنایع و ابزارهای جنگی، عمارات و کاخهای باعظمت نابود ساختیم.
در قسمتی دیگر از زبان حضرت موسی(ع) به عوامل پیروزی بر مستکبران پرداخته و میفرماید: «قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا انّ الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین»،[3] در این آیه رمز پیروزی و حکومت بر زمین را صبر و پایداری و تقوا میداند و میفرماید: «ای قوم از خدا یاری بجویید و صبر و پایداری(در جنگ و جهاد) پیشه سازید، چرا که زمین از آن خداست، هر کس از بندگان صالحش را که بخواهد، وارث زمین قرار میدهد و سرانجام نیک از متقین و پرواپیشگان میباشد.»
آیۀ مورد بحث را با توجه به این نوع آیات، مورد تحلیل قرار میدهیم: خداوند متعال به مؤمنانی که دارای ایمان و عمل صالح هستند، وعده میدهد که پیروزی سیاسی و نظامی در هر مقطعی از تاریخ در انتظار آنهاست، بهطوری که حکومتهای جابر را بهدست آنان نابود ساخته و حکومت عدل اسلامی را جایگزین میسازد، ولی این اتفاق بزرگ نظامی و سیاسی در هیچ عصری و برای هیچ نسلی، جز با عمل به مقتضیات ایمان و جهاد همهجانبه زیرنظر راهنماییهای مدبرانه و تدبیر رهبری الهی و آگاه، امکان نداشته و قابل انجام نمیباشد. درست است که حضرت موسی با علم، قدرت و اعجاز به میدان مقابلۀ فرعون آمده و نمایندگی اکثریت ملت بنیاسرائیل را به عهده داشته است، ولی بنیاسرائیلیان نیز در برابر مظالم فرعونی، بیتفاوت نبودهاند، بلکه بعضی از آنها جنگهایی با فرعونیان داشتهاندکه نمونهاش درگیری سبطی با قبطی(که در قرآن از مرد سبطی تعبیر به شیعۀ موسی شده است و بار تشکیلاتی را میرساند) و دفاع موسی از سبطی که به کشته شدن قبطی منجر شد.[4]
از طرفی حضرت موسی به فرمان الهی دستور بسیج بنی اسرائیل را از مصر صادر کرد تا از شهر بیرون شده و آمادۀ نبرد با فرعونیان شوند، بهطوریکه خروج بنیاسرائیل، فرعونیان را به وحشت انداخت و گروه ضربتی را به تعقیب آنها گسیل داشتند.[5]
شأن نزول آیه چیست؟
شأن نزول در آیات قرآن، هیچگاه مضمون آنها را مقید و محدود به یک قوم، زمان و مکان خاصی نمیکند، بلکه مضامین آیات، روشنگر سنتها و قواعد حاکم بر تاریخ و جوامع بشری است، ارائۀ مصداقهای زنده کمکی به فهم آیات میباشد. در هر صورت اغلب مفسّران شیعه و سنّی مانند: واحدی نیشابوری در «اسباب النزول»، طبرسی در «مجمع البیان»، سید قطب در «فی ظلال القرآن» و قرطبی در «الجامع لاحکام القرآن»، با مختصر تفاوتی در شأن نزول آیه چنین نوشتهاند: «هنگامی که رسولاکرم(ص) و مسلمانان مکه به مدینه هجرت کردند و انصار با آغوش باز از آنان استقبال نمودند، طوایف عرب علیه آنان به توطئه پرداختند، به گونهای که مسلمانان از ترس مشرکان مکه و مدینه و دشمنانی از اهل کتاب، شبانگاهان با اسلحه میخوابیدند و صبحگاهان با سلاح و شمشیر آویخته از خواب برمیخاستند و مسلحانه نماز میخواندند. در واقع، شب و روز در حال آماده باش به سر میبردند، تا آنجا که ادامۀ این وضعیت و تحمل شرایط بحرانی برای مسلمانها طاقتفرسا شد. آنها با خود میگفتند: کی و در چه زمان میتوانیم با خیال آسوده بخوابیم و فارغ از ترس و اضطراب زندگی کنیم و به جز ذات اقدس الله از هیچ قدرتی نهراسیم و با آرامش خاطر خدای متعال را بپرستیم.»، در چنین شرایطی بود که آیه نازل شد و از تحقق حکومت الهی، رفع ترس و اضطراب و تثبیت حاکمیت دین در آینده، به صورت قطعی خبر داد. این وعده در عصر رسولاکرم(ص) به صورت مقطعی در جزیرۀ عربستان تحقق پیدا کرد و مسلمانها در اواخر عمر پیامبر به آرامش و حاکمیت و تمکین دین در آن سرزمین رسیدند.
سنتهای الهی در آیه
با مروری دیگر بر مفهوم آیه، مدعای ما روشنتر خواهد شد و آن اینکه، سنت و مشیت الهی در پیروزی بر این تعلق گرفته که خداوند به مسلمانهایی که ایمان واقعی آورده و کارهای شایسته انجام دهند، وعده داده است که (به پاس ایمان و کارهای شایسته) آنان را خلیفه در زمین قرار دهد، همانگونه که پیش از آن، مؤمنان واقعی را خلیفه و حاکم بر زمین قرار داده بود، همچنین وعده داده که همزمان با آن، دین حق را در زندگی مؤمنان حاکم گرداند و خوف و هراس آنها را به امنیت و آرامش راستین مبدّل سازد تا بدون دغدغۀ خاطر، خدا را پرستش کنند و گرد شرک نگردند. سپس در پایان هشدار داده و به بیان سنت دیگری پرداخته است و میفرماید: «در صورتی که پس از تحقق وعدۀ حاکمیت دینی، راه کفر و عصیان را پیش بگیرید، بیشک در جرگۀ فاسقان قرار خواهید داشت.»
دیدگاه مفسّران اهل سنّت
بدون تردید آیۀ شریفه دارای مضامین بسیار بلند فراقومی و فراملّی است و هرگز نمیشود آن را به مصادیق جزیی و مقطعی محصور نمود. آیه درصدد بیان حاکمیت اسلام در سراسر جهان است. برای روشن شدن مدعا، نظرات مفسران بزرگ اهل سنت را بررسی میکنیم:
1ـ فخر رازی، این آیه را دلیل روشنی بر حکومت مطلقۀ رسول خدا(ص) در عصر حضور میداند و در ضمن آن، صحّت و مقبولیت خلافت خلفای سهگانه و تداوم خلافت رسول خدا(ص) را نیز مشمول آیه میشمارد و عبارت: «و کما استخلف الذین من قبلهم» را به حکومت داود، یوشع بن نون و سلیمان منطبق میسازد،[6] ولی به حاکمیت جهانی دین اشاره ندارد.
2ـ قاضی القضاة ابی السّعود، آیه را به صورت عام و کلی آورده و هیچگونه اشارتی به مصادیق و افراد خاص نکرده، بلکه معتقد است این آیه دلالت بر صحّت نبوت پیامبر دارد که در سالهای آخر عمر رسول اکرم (ص) بهصورت مقطعی تحقق یافت و اسلام بر جزیرة العرب حاکم شد.[7]
3ـ ابی محمد حسین بن مسعود فرّاء بغوی از ابن عباس نقل میکند که مطابق این وعده، خدای متعال در آیندهای نه چندان دور، چنان اسلام را گسترش میدهد که تمام شهرها و کشورهای جهان به تصرف مسلمانها درآمده و اسلام بر تمام ادیان پیروز میشود.[8]
4ـ ابی حیان اندلسی در تفسیر «البحر المحیط» از قول ضحاک نقل میکند: این آیه دلالت بر خلافت خلفای (به اصطلاح) راشدین دارد، چون آنان اهل ایمان و عمل صالح بودند، به حکومت رسیدند و حکومت امام علی را نیز شامل این وعده میداند، اما اشاره به وعدۀ الهی در آینده ندارد.[9]
5ـ جلال الدین سیوطی در تفسیر الدّر المنثور، آیه را به زمان پیامبر تطبیق میدهد که وعدۀ خدا به طور مقطعی در جزیرة العرب تحقق یافت، ولی نامی از حکومت خلفای راشدین به میان نمیآورد.
6ـ قاضی ابی سعید در تفسیر بیضاوی مینویسد: آیه بر صحّت نبوت و خلافت خلفای راشدین دلالت میکند، ولی توجه اصلی آن، به تحقق وعدۀ الهی و حاکم شدن اسلام در آن زمان بر جزیرة العرب معطوف میباشد.
7ـ اسماعیل بن کثیر در «تفسیر قرآن العظیم»، ذیل آیه، روایتی میآورد: «دوازده تن در جامعۀ اسلامی به حکومت میرسند و آنان عادل هستند، آخر آنها حضرت مهدی است»، ولی برخلاف روایات متواتر از سنی و شیعه که علی را اولین خلیفه دانستهاند، اسامی خلفای اربعه را هم در جرگۀ این دوازده نفر میآورد.[10]
8 ـ سید قطب با دید وسیعتری به آیه مینگرد و میگوید: این وعدۀ الهی مخصوص مؤمنان و صالحان از امت محمد(ص) در هر عصر و زمان است. آنگاه یک قاعدۀ کلی را بیان میکند که بیان آن خالی از لطف نیست، میگوید: مطابق این آیه هرگاه امت اسلامی به این دو صفت: «ایمان و عمل صالح»، متّصف شوند، خدا آنها را خلیفه در زمین قرار داده و دینی را که مورد رضایت الهی است، حاکم ساخته و گسترش میبخشد و ترس آنان را به امنیت تبدیل میکند. بیگمان، وعدۀ الهی حق است.
وی سپس به تشریح حقیقت ایمان و استخلاف پرداخته و میگوید: ایمان یک حقیقت گرانسنگی است که تمام ابعاد وجودی و فعالیتهای انسان را دربرگرفته، تنظیم و کنترل میکند. چنین ایمانی در اعماق جان مسلمانان استقرار پیدا نمیکند، مگر اینکه آثار خود را در جمیع عرصههای فردی، اجتماعی، قلبی و عملی، نشان دهند و تمام توجه و قصد آنها بالله، فی الله و فی سبیل الله باشد و جز خدا، کسی در شئون زندگی و جهتگیریهای اجتماعی آنان تأثیر نداشته باشد، این است روح اطاعت و تسلیم. در چنین شرایطی است که نه هوای نفسی در دلها باقی میماند و نه شهوتی در ضمیر، بلکه در تمام خاطرات قلبی، خلجانهای روحی، حرکات فکری، سلوک اجتماعی و رابطۀ عملی و قلبی با خدا و خلق، انگیزهای جز قرب به ذات اقدس الهی مطرح نمیباشد که نتیجهاش، تحقق حاکمیت در زمین، تمکین دین و تبدیل خوف به امنیت است.
در ادامه میگوید: «حقیقت حاکمیت در زمین نیز مجرّد قهر، غلبه و سلطه بر مردم نیست، بلکه در چنین حاکمیتی خود مردم قیام به عدل میکنند و ایجاد عمران و آبادانی در زمین، تحقق عدالت اجتماعی در جوامع بشری، بالا رفتن و صعود نفوس انسانها و بالاخره حاکمیت و گسترش دین در تمام شئون زندگی، به دست مردم انجام میگیرد و این ویژگیها، از آثار حکومت الهی است: «و لها یوم ان شاء الله؛ برای تحقق چنین وعدۀ الهی روزی است که به خواست خدا فرا خواهد رسید». سپس اضافه میکند: در چنین خلافت و حکومت الهی است که مسلمانها از نظر علمی و اخلاقی به کمال مطلوب میرسند و مدینۀ فاضله تشکیل میدهند. در خاتمه، صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن»، تحقق کامل این وعدۀ الهی را در آیندهای نهچندان دور میداند. سپس به بیان شأن نزول آیه به روایت راویان میپردازد و از آنان نقل میکند که مطابق این وعده، خدای متعال رسولاکرم را بر جزیرة العرب حاکم قرار داد، مردم آن سامان همگی ایمان آوردند و مسلمانان اسلحه را به زمین گذاشته و در امنیت قرار گرفتند.»[11]
9ـ محمد بن جریر طبری پس از شرح مختصری دربارۀ آیۀ مذکور، وعدۀ الهی را مشروط به ایمان و اطاعت از خدا و رسول در اوامر و نواهی میداند که اگر چنین کردید خدا شما را وارث سرزمین عرب و عجم و مشرکین قرار داده و شما را پادشاهان و فرمانروایان آنان میگرداند همانگونه که بنی اسرائیل را وارث حکومت فرعون و قبطیان قرار داد، سپس میفرماید: «خداوند مطابق این وعده، پیامبر(ص) را پس از اینکه ده سال در ناامنی و خوف به سر میبرد و خدا را مخفیانه و آشکارا عبادت میکرد، بر جزیرة العرب مسلط نمود و مسلمانان را در امنیت قرار داد، ولی چون پس از پیامبر(ص) بعضی از اصحاب، ستمگری و تکبر را پیشۀ خود ساختند، خداوند متعال نعمت امنیت و تمکین واقعی دین را از آنان سلب نمود و دوباره به ترس و خوف مبتلا شدند.»[12]
10ـ مفسّر گرانقدر القرطبی، نخست این موضوع را مطرح کرده که خداوند متعال به آنچه وعده داده وفا کرده و میکند. این وعدهها گاهی به زبان جزئی است، مانند: وعدۀ پیروزی نظامی به پیامبر(ص) و اخراج کسانی که آن حضرت را از مکه اخراج کردند و یا به زبان کلی، مانند: وعدۀ غلبۀ دین رسول خدا(ص) بر تمام ادیان.[13] آیۀ 55 سورۀ نور نیز از سنخ همین آیات است. تمام اینها از نوع اخبار غیبی است که جز خدای متعال، کسی از آنها آگاه نمیباشد.
سپس میگوید: اما آیۀ «وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض...»،[14] اشاره به وجوب نصب امام بر امت دارد تا در سایۀ آن امام و رهبر مطاع، خلافت در زمین تحقق پیدا کند و امنیت حاصل گردد و دین و احکام اسلام بر تمام شئون زندگی حاکم شود. دلیل ما، قول خدای متعال دربارۀ حضرت آدم است: «انی جاعل فی الارض خلیفة»[15] و همچنین کلام خدا «جعلناکم خلائف فی الارض»[16] و نیز آیۀ 55 سورۀ نور. پس از طرح این نوع مسائل، صاحب تفسیر القرطبی، مسئله را به سمت خلافت و حاکمیت اسلام و مسلمین بر زمین میکشاند ولی، عصر خلفا را از مصادیق آیه نمیآورد و این وعدههای غیبی را از معجزات قرآنی میشمارد که چگونه از وضع آینده خبر میدهند و تحقق حکومت مؤمنان در آینده را بازگو میسازد.[17]
11ـ الزرکشی در تفسیر البرهان این آیه را فقط از نظر ادبی بررسی میکند که جملۀ «لیستخلفنهم» به مفعول دوم متعدی شده است و این آیه را وعدۀ الهی در طول تاریخ میداند؛ مانند «الم یعدکم ربّکم وعداً حسناً»[18] یا «و اذ یعدکم الله احدی الطائفتین انها لکم»[19] که به مفعول دوم متعدی شدهاند و بیشک وعدۀ الهی در عصر حاکمیت رسول خدا محقق گردید.
12ـ جلالالدین سیوطی به احادیثی در شأن نزول آیه میپردازد و میگوید: پیغمبر و یارانش قریب ده سال خدا را در مکه بهصورت مخفیانه عبادت میکردند و از ترس مشرکان، اسلحه را از خود دور نمیکردند. پیامبر(ص) فرمود: چرا تغییر وضعیت نمیدهید، اگر مختصری از نظر روحی تغییر کنید و هر کدام بدون ترس در ملأ عام، آرام بنشینید، اوضاع بهتر میشود. سپس این آیه (وعد الله ...) نازل شد و حکومت رسول خدا تثبیت گردید و اضطراب رفت و امنیت آمد. ایشان از ابی بن کعب نقل کرده است که پیغمبر فرمود: «بُشِّرَ هذه الامه بالسناء و الرفعه فی الدین و النصر و التمکین فی الارض»، در این آیه به این امت، عزت و رفعت در دین و پیروزی و حکومت در زمین بشارت داده شد»، «فمن عمل منهم عمل الاَخره للدّنیا لم یکن له فی الاَخره من نصیب؛ هر کس از امت کار آخرت را برای آبادی دنیایش انجام دهد، در قیامت نصیب و بهرهای نخواهد داشت». در این تفسیر نیز هیچگونه اشارهای به حکومت خلفای راشدین نکرده است.[20]
13ـ ثعالبی نیز در تفسیرش بعد از نقل آیه میگوید: آیه، وعدهای است به امت پیامبر که آنان را بر کشورها و ملتها مسلط خواهد کرد؛ همانگونه که واقعیت خارجی، آن را نشان میدهد. در نهایت میفرماید: «والصحیح فی الاَیه انها فی استخلاف الجمهور؛[21] قول درست آن است که آیه، مربوط به خلافت و حاکمیت جمهور مسلمانهاست»؛ یعنی در هر مقطعی که ایمان و عمل صالح را محور زندگی قرار دهند، وعدۀ خلافت بر زمین عینیت پیدا میکند.
14ـ عبدالله بن احمد بن محمود نسفی بر خلاف تمام مفسّران سنّی و شیعه، این آیه و حتی جملۀ «کما استخلف الذین من قبلکم» را به خلافت ابوبکر تفسیر کرده است، درصورتیکه حکومت خلفا پس از پیامبر اکرم تحقق یافته و این فراز از آیه شاهدی است برای حکومتهای پیش از اسلام چراکه تمام مفسّران، این بخش از آیه را مربوط به استخلاف پیشین قوم داود، سلیمان، حضرت موسی و بنی اسرائیل میدانند. از همه عجیبتر یکی از نویسندگان اهل سنت، از تفسیر نسفی سواستفاده کرده و طرُّهاتی به هم بافته و آیه را تنها دلیل بر صحت خلافت ابوبکر تلقی کرده است و میگوید: این آیه روشنترین و صادقترین دلیل بر مشروعیت خلافت ابوبکر میباشد، بلکه میتوان بر صحت خلافت عمر و عثمان هم استدلال کرد، زیرا خداوند پس از رحلت پیغمبر این نوع خلافت و قدرت را برای این سه خلیفه عینیت بخشید. نظریهپرداز مذکور حکومت حضرت علی را شامل این آیه نمیشمارد و آیه را به حکومت تمام اصحاب، بهجز امام علی(ع) نسبت داده است. متأسفانه تعصب و جهل از کلمات او میبارد، چون برای اثبات این مدعا هیچ دلیلی اقامه نکرده است. ارزش پاسخ ندارد، نقل قول اکثر مفسران، بیپایه بودن مدعای وی و نسفی را روشن میسازد.
15ـ حاکم حسکانی در شواهد التنزیل از حنش نقل کرده که حضرت علی فرمود: «سوگند به خدایی که هسته را در زمین شکافته و روح را به وجود آورده و قرآن را بر رسول خدا به راستی و براساس عدالت نازل کرده است، این آیه قطعا در آینده بهسوی شما مسلمانها معطوف شده و مضمون آن؛ یعنی حکومت جهانی، تحقق پیدا خواهد کرد.»[22]
بنابراین، دیدگاه مفسّران اهلسنّت کاملاً مختلف است و بیشتر آنها به حکومت پیامبر اکرم(ص) و اندکی از آنان حکومت خلفای راشدین را هم افزودهاند. غالب مفسّران اسلامی از شیعه و سنی، هیچ مصداقی برای آیه مشخص نکردهاند و تحقق مفاد آیۀ مذبور را به آیندۀ حکومت اسلامی در آخرالزمان موکول کردهاند و گروهی دیگر بر این باورند که آیه درصدد بیان یک قاعدۀ کلی و سنّت تاریخی است؛ به این معنا که اگر جوامع اسلامی راه ایمان و عمل صالح را به معنای واقعی در پیش گیرند و مجموعۀ دین را در زندگی فردی و اجتماعی حاکم قرار دهند، بدون تردید زمینههای پیروزی سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی آنها در هر زمان و مکانی که باشند (گرچه بهصورت مقطعی هم باشد)، فراهم میگردد.
نگارنده بر این باور است که مضمون آیه، مقاطع مختلفی از حیات مسلمانان را دربر میگیرد و مصداق اتم و اکمل آن در عصر ظهور امام زمان است، امّا در اینکه حکومت رسول خدا(ص) در اواخر عمرش، یکی از مصادیق بارز و مقطعی وعدۀ الهی در این آیه است جای تردید نیست، زیرا در محدودۀ جزیرةالعرب حکومت پیامبر اکرم(ص) تحقق یافت و مسلمانها بر دشمنان پیروز شدند و اضطراب و ترس، ولو بهصورت نسبی از میان رفت و مقررات اسلام در همه جا اجرا گردید و حکومت بیسابقه و بزرگی برای رسول خدا محقق شد.
روز بزرگ گرچه جهان کم ندیده است
روزی چو روز حضرت خاتم ندیده است
عزم رسول سکّۀ دولت عظیم زد
در ملتی که دولت معظم ندیده است
دست رسول پرچم توحید برفراشت
در امتی که دست به پرچم ندیده است
لیکن با کمال تأسف مسلمانهای صدر اسلام بعد از رسول اکرم(ص) حاکمیت و تمکین دین و امنیت راستین را از دست دادند و همانگونه که در حدیث نبوی بازگو شده بود (که پس از من فتنههای زیادی بهوجود میآید) اختلافها و اضطرابها آغاز شد و خلافت از مسیر صحیح منحرف شد. حضرت علی(ع) و هوادارانش به دلیل مصالح اسلام و مسلمانان در برابر غصب خلافت ساکت شدند و در سقیفه بنی ساعده(که برای تعیین خلیفه تشکیل شده بود)، جمعی از اصحاب حلوعقد حضور پیدا نکردند و همین اختلافات به قتل خلیفه دوم و سوم منتهی گردید. در عصر عثمان هم تبعیض و فساد به قدری بالا گرفت که امّ المؤمنین، عایشه، به خلیفۀ سوم اعتراض کرد و سرانجام جمع کثیری به خانۀ عثمان هجوم آوردند و او را کشتند. با این حساب چگونه میتوان زمان عثمان را از مصادیق تحقق وعدۀ الهی به شمار آورد، ولی خلافت امام علی(ع) را نادیده گرفت. اگر مجرد جنگ داخلی باعث عدم حاکمیت دین باشد، در زمان عثمان وضع بدتر بود و پس از رحلت رسول اکرم(ص) نیز آرامش قابل قبولی نبود، درضمن خلافت ابوبکر هم بهسادگی اتفاق نیفتاد، بلکه برای تثبیت حکومت ابوبکر عدۀ زیادی تبعید و در فشار قرار گرفتند و بعضا بهوسیلۀ جنیان کشته شدند[23] و بهخصوص اهل بیت رسول خدا(ص) را مورد هجمه قرار گرفته و مخالفان خلافت خلیفۀ اول که در خانۀ حضرت فاطمه(س) تحصّن کرده بودند بهدستور ابوبکر، عمر بن خطاب و گروهی مأمور شدند تا تحصّن آنها را بشکنند.[24] بنابراین نتیجه میگیریم فتنهها و اختلافات داخلی و نقش منافقین در ایجاد شکاف باعث شد که مسلمانها از حکومت دین و نعمت امنیت، اتحاد و برادری فاصله بگیرند و به انتظار حکومت جهانی حضرت مهدی بنشینند تا دین به معنای واقعی تثبیت شود و آنها بتوانند خدا را آنگونه که بایسته است، عبادت نمایند و از هرگونه شرک و هواپرستی آزاد شوند.
دیدگاه مفسّران شیعه
اما مفسّران شیعه به پیروی از اهلبیت پیغمبر، به اتفاق کلمه و با همراهی جمعی از دانشمندان اهل سنت، مصداق اتمّ و اکمل مضمون آیه را به آیندۀ جهان و ظهور حضرت مهدی(عج) در آخرالزمان، تفسیر نمودهاند.[25]
1ـ دیدگاه علّامه طبرسی: مفسّر کبیر، صاحب تفسیر مجمعالبیان، آیه را چنین تفسیر میکند: خداوند به کسانی که او و رسولش را در آنچه تصدیق قولی و عملی آن واجب است، اطاعت کرده و عمل خالص و مناسب با زمان برای خدا انجام داده و میدهند، وعده داده است آنان را خلیفۀ روی زمین قرار خواهد داد؛ یعنی آنان وارث سرزمین کفار از عرب و عجم خواهند شد و بر همه جا حکومت خواهند کرد. آنگاه از مقاتل نقل میکند که مقصود، قوم بنی اسرائیل است که خداوند فراعنۀ مصر را هلاک کرد و زمینه فراهم شد تا قوم بنیاسرائیل سرزمین و دیار آنها را گرفتند و بر سرنوشت خویش حاکم و به جای آنان ساکن شدند.
به نظر ایشان مقصود از عبارت: «و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم»،[26] تمکین دین و غلبۀ دین اسلام بر تمام ادیان موجود است، چنانکه در مجامع حدیثی اهلسنّت هم آمده است که رسول اسلام(ص) فرموده است: «زویت لی الارض فأریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک امتی ما زوی لی منها؛[27] زمین برای من جمع شد، پس مشارق و مغارب آن به من نشان داده شد و به زودی قدرت امت من در همه جا گسترش مییابد، همانگونه که برای من زمین جمع شد.»
صاحب تفسیر مجمع البیان از مقاتل نقل میکند: خداوند این وعده را به مسلمانهای مکه(که در محاصره بودند) داده بود که طبق این وعده آنها پیروز گردیده و در مکه مستقر شدند.
قریب به همین مضمون در کتابهای اهلسنّت و تشیّع، احادیث زیادی آمده است که صرفنظر میشود. مضاف بر این، عنوان «خلیفةالله»، در احادیث اهلسنّت و شیعه در خصوص حضرت مهدی نیز آمده است: «یخرج المهدی و علی رأسه غمامة فیها مناد ینادی هذا المهدی خلیفهالله فاتّبعوه؛[28] حضرت مهدی قیام میکند و بر سرش ابری در حرکت است و زیر سایۀ آن قرار میگیرد. منادی از میان ابر فریاد میزند: این مهدی، خلیفۀ خداست، پس از وی پیروی کنید.»
مرحوم طبرسی مانند برخی از مفسّران اهل سنّت چنین نتیجهگیری میکند: مصداق اتمّ و اکمل آیۀ: «وعدالله الذین آمنوا و عملوا الصالحات»، پیامبر و اهلبیت آن حضرت میباشند و آیه حامل یک مژده برای اهلبیت پیامبر و پیروان راستین اسلام است که به زودی خلافت روی زمین را متصرف میشوند و قدرت دین در تمام بلاد گسترش مییابد و خوف و هراس به کلی برطرف خواهد شد و عینیت آن در زمان ظهور حضرت مهدی است: «کما استخلف الذین من قبلهم؛[29] همانگونه که صالحان و مؤمنان راستین پیش از ایشان به خلافت رسیدند».
نکتۀ جالب توجه این است که جعل خلافت از ناحیۀ خداوند متعال صورت گرفته است و چنانچه پیامبرانی چون: آدم، داود، سلیمان، آل ابراهیم و ... از ناحیۀ خداوند به خلافت منصوب شدهاند و از طرف مردم مورد پذیرش قرار گرفتهاند، امامان معصوم هم بر این تفسیر اجماع کردهاند و اتفاق نظر آنها برای همۀ مسلمانها حجت و سند است، چرا که همگی قبول دارند، رسول اکرم(ص) در موارد بسیاری بهویژه در حجة الوداع فرموده است: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهلبیتی و انّهما لن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض»،[30] حکمت سفارش پیغمبر پیروی از کتاب و گفتار ائمۀ دین است که غالباً از پیامبر روایت کردهاند. از سوی دیگر، تمکین و غلبۀ دین اسلام بر سایر مذاهب، اکنون اتفاق نیفتاده است. تمکین نسبی و مقطعی غیر از حاکمیت جهانی است که در این آیه وعده داده شده است.
2 ـ دیدگاه علامه طباطبایی: فیلسوف و مفسّر کبیر، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: مفسّران اسلامی در تفسیر این آیه به شدت اختلاف کردهاند؛ بعضی آن را مربوط به زمان پیغمبر و اصحابش میدانند که خداوند متعال در آن عصر و در مقطع محدودی، وعدۀ خود را منجّز ساخت و آنان را خلیفه در زمین قرار داد و مقرّرات دین را بر سرنوشت مردم حاکم نمود و ترس و اضطراب را به آرامش و امنیت مبدّل ساخت. برخی دیگر گفتهاند: آیه مربوط به عموم مسلمانهاست و نویدی است برای جامعۀ مؤمن و صالح که حکومت را در میان آنان قرار میدهد، چنانکه پس از رحلت رسول اکرم، وعدۀ خود را محقق ساخت و دین را بر سرزمین عربستان حاکم نمود و دشمنانِ مسلمین شکست خوردند و سپاه اسلام بسیاری از کشورها را فتح کرد و پرچم اسلام را در دنیا به اهتزاز درآورد.
این نوع آیات از یک مشیّت کلی الهی و سنّت تاریخ اسلامی حکایت دارد که در هر زمان و مکان، اگر جامعه و کشوری به راستی مؤمن و صالح شدند، حاکمیت زمین به آنان میرسد و دین، قدرت خود را گسترش داده و امنیت جایگزین ناامنی خواهد شد. این وعده، شامل بعضی از ملل اسلامی میشود نه همۀ آنها. ملت مسلمان اگر فاسق، منافق و فاسد باشند، محکوم به شکست میشوند، چنانکه جامعۀ اسلامی وقتی صالح و مؤمن بودند، اسپانیا را گرفتند و سالیان متمادی بر آن حکومت کردند، اما وقتی فاسد شدند، رومیان حمله بردند و مسلمانان را قتلعام نمودند. در هر حال آیۀ 55 سورۀ نور درصدد بیان یک قاعدۀ کلی است و قرینهای در کار نیست که مصداق آن تنها پیغمبر یا اصحاب و یا ائمۀ اهلبیت باشند، بلکه مقصود این است که جامعۀ مؤمن و صالح هرگاه ایمان و شایستگی همه جانبه یافتند، بر سرنوشت خویش حاکم میشوند، اما مقصود از جملۀ: «و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم»، استوار شدن دین بر ارکانش میباشد، به گونهای قواعد دین استحکام پیدا میکند که اختلافات داخلی باعث تزلزل مردم در اصول نخواهد شد؛ همچنانکه موجب تساهل در اجرای احکام و عمل به فروع دین نیز نمیشود، چرا که این مجتمع صالح اسلامی از نفاق و فساد پیراسته است و هدف از تبدیل ترس به آرامش، گسترش امنیت و اسلام در اجتماع آنهاست، به طوری که نه دشمنان داخلی میتوانند امنیت آنها را تهدید کنند و نه دشمنان خارجی.[31]
سپس علامه طباطبایی به آیۀ هفتم سورۀ اسرا اشاره میکند: «فأذا جاء وعد الاَخره لیسؤا وجوهکم»[32] و میفرماید: وعدهدادهشدهها در زمان نزول آیه زندگی نکردهاند و مربوط به گروهی از بنیاسرائیل است. شبیه این وعده در گفتار ذوالقرنین نیز وجود دارد: «فأذا جاء وعد ربّی جعله دکاء وکان وعد ربی حقآ.»[33]
وعدۀ خداوند دربارۀ قیامت هم وعدۀ صادقی است و اینگونه وعدهها در آینده محقق خواهد شد، به همین دلیل معنای واقعی آیه، بر اجتماع زمان حضرت مهدی منطبق میشود، مانند آیۀ: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض...»[34] که مصداق کامل آن، عصر حاکمیت امام مهدی(عج) است، زیرا شرایط یک مجتمع صالح و ایمانی که از هر گونه شرکی پیراسته باشند و غیر او را پرستش و بندگی نکنند، جز در زمان قائم آل محمد(عج) تحقق پیدا نمیکند. به همین دلیل روایات اسلامی به خصوص روایات اهلبیت(علیهمالسلام)، آیه را به عصر ظهور حضرت مهدی تطبیق دادهاند.
3ـ تفسیر امام راحل(ره): حضرت امام(ره) انقلاب اسلامی ایران را یکی از مصادیق بارز آیۀ شریفۀ (وعد الله الذین ...) میداند و میفرماید: یک جهت در این آیۀ شریفه که به ذات مقدس الهی مربوط میگردد، تحقق پیدا کرد؛ نهضت به پیروزی رسید و خوفهای ملت ما به ایمنی تبدیل شد. قبلاً ملت ما از قوای انتظامی و از سازمان امنیت، از شهرداری و شهربانیها، از دستگاه جبّار خوف داشتند. خداوند تبارک و تعالی این خوف را به ایمنی تبدیل کرد. هم اکنون ما با کمال امنیت خاطر، زندگی میکنیم. ما باید این پیروزی را از خدا بدانیم. ما قدرتی نداشتیم، تشکیلاتی در کار نبود، مردم متفرقی بودیم، هر کس مشغول کار خود بود، همگی گرفتار دست جبّارها بودیم؛ آن قدرتی که ما را مجتمع کرد، آنکه دلهای ما را یک جهت ساخت، آنکه همۀ مقاصد و آرمانهای ما را در یک مقصد و آرمان خلاصه نمود، خدای متعال بود. هیچ بشری نمیتواند یک چنین نهضتی ایجاد کند، نهضتی که اغراض مختلف، گروههای مختلف را به هدف واحد و جامعۀ متحد برگرداند. تمام قوا در این مملکت دست به دست هم دادند تا در دلها و آرمانها تحول ایجاد کنند، به طوری که قوای نظامی و انتظامی گروه گروه به ملت و نهضت پیوستند وگرنه صد تا از این طیارهها که از آمریکا خریده بودند، میآمدند بالای سر من و شما بمباران میکردند، ما نابود میشدیم و قدرت دفاع نداشتیم.»
و آن جهتی که مربوط به ماست، میفرماید: «یعبدوننی و لا یشرکون بی شیئآ»، وقتی ملت قدرت خدا را دیدند، باید فقط خدا را بپرستند و احدی را شریک و انباز او قرار ندهند، نه قدرتهای حاکم و نه نفس امّاره و شیاطین. باید همه چیز را از او بدانیم و تمام توجه ما به سوی خدا باشد، شرک به خدا نورزیم، نه در ساحت عبادت و نه در امور دیگر.
4ـ در نگاه شهید مطهری(ره): علامه شهید مطهری در آثار سازندۀ خود پیرامون بحث مهدویت، این آیه را مطرح کرده است:
الفـ زیر عنوان «انتظار ویرانگر و سازنده» میفرماید: «برداشت گروهی از مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود، ماهیت انفجاری دارد که در پی اشاعۀ فساد و رواج ظلم و تبعیض و حقکشی و اختناق پیدا میشود. آنگاه که صلاح و فلاح به نقطۀ صفر برسد و حق و حقیقت حامی نداشته باشد و باطل یکهتاز میدان گردد، در چنین شرایطی این انفجار رخ میدهد و دست غیبی برای نجات حقیقت (نه اهل حق) از آستین بیرون میآید. این برداشت یک برداشت شبه دیالکتیکی است. طرفداران مارکسیسم با این اصلاحات موافق هستند تا تضادها تشدید گردد و انفجاری رخ دهد که ما آن را انتظار ویرانگر مینامیم، چون منجر به یک نوع تعطیلی در احکام و ترویج اباحهگری است.
اما انتظار سازنده درست در قطب مقابل برداشت فوق است. آنچه از آیات و روایات استفاده میشود ظهور حضرت مهدی موعود، حلقهای است از حلقههای مبارزۀ اهل حق با اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منجر میشود و هر کس در این راستا حرکت کند، عملاً در جرگۀ اهل حق خواهد بود. آیاتی که به آنها و روایات استناد کردهاند، نشان میدهد که مهدی موعود، مظهر مژده و نویدی است که به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است؛ چنانکه آیۀ 55 سورۀ نور بر این معنا دلالت دارد و همچنین ظهور مهدی موعود(عج) منّتی است بر مستضعفان روی زمین و مقدمهای است برای رهبری آنان: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین». و این حقیقت در کهنترین کتابهای آسمانی مانند زبور داود نیز ذکر شده است: «و انّ الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین.»
ب ـ در کتاب انسان و سرنوشت زیر عنوان «نظامات لایتغیر جهان» مینویسد: «موجودات طبیعت همواره در حال تغییر و تحول میباشند، لکن نظامات و قوانین طبیعت، ثابت و لایتغیرند. قرآن کریم از نظامات ثابت به «سنّتالهی» تعبیر میکند و میفرماید: «سنّه الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا». سنّت الهی تغییر پذیر نمیباشد. حاکمیت نهایی تقواپیشهگان و صالحان از سنن لایتغیر الهی است که در سورههای انبیا، آیۀ 105 و اعراف، آیۀ 128 آمده است و اینکه تا مردم خود خلاقیت به خرج ندهند و در اوضاع و احوال خود تغییر ندهند، خداوند اوضاع و احوال عمومی آنها را تغییر نخواهد داد، این نیز از سنّتهای الهی است، چنانکه اگر طبقات مرفّه فسق و فجور و شهوترانی بهراه بیندازند و جامعه را بهسوی فساد و تباهی بکشانند، سرانجام نابود میشوند؛ این هم یک سنّت الهی است: «و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرآ». در قطب مخالف، اگر مردمی به ایمان مجهز باشند و عمل شایسته انجام دهند، در میدان تنازع بقا، گوی سبقت را ربوده خلافت زمین در اختیار آنها قرار خواهد گرفت. این هم یک سنّت قطعی و اجتناب ناپذیر الهی است. قرآن در سورۀ نور آیه 55 این حقیقت را بیان داشته است.»[35]
شیخ ابوالفتوح رازی مفسّر و ادیب معروف مینویسد: دربارۀ اینکه مقصود از آیه چه کسانی هستند، دو قول است:
1ـ جماعتی گفتند: مراد، تمام امت مصطفی میباشد، چرا که خدای متعال آنان را خلیفه و جانشین امتهای گذشته کرده است؛ چنانکه میفرماید: «جعلناکم خلائف فی الارض»،[36] خلیفه، جایگزین افراد گذشته است و باید جای آنان بنشیند و قائم مقام آنها باشد.
2ـ بعضی دیگر گفتهاند: مراد، صحابۀ رسول خداست که بعد از وی خلافت کردند. ولی مصداق کامل آن آخرین فرزند رسول خداست که امام علی و رسول اسلام از قیام او در آخرالزمان خبر دادهاند و او را مهدی خوانده و امت اسلامی بر ظهور و قیام او اجماع دارند.
قول اول، گرچه قریب به ذهن است، ولی با ظاهر آیه تناسب ندارد، چرا که خدا وعده و نوید بزرگی داده است و معمولاً وعده در جایی است که هنوز فعلیت پیدا نکرده باشد درصورتیکه اگر مقصود، حکومت اسلام باشد، یک امر فعلی و نقد است که در عصر رسول خدا(ص) بوده است. پس نسبت به آینده صدق نمیکند. وانگهی، خداوند ملک و قدرت و شرایع دین را با آمدن اسلام منسوخ نمود و حاکمیت جزیرةالعرب را از مشرکان و صنادید قریش گرفت و به رسول الله عطا کرد. گذشته از این، تمکین دینی که مورد رضای حق تعالی است، فقط مطلوب میباشد، پس معلوم میشود هنوز جامعۀ اسلامی به آن مرتبه نرسیده است وگرنه مشروط به رضایت نمیکرد. گرچه در عصر رسول اکرم(ص) خلافت بلافصل امام علی(ع) پذیرفته شد، ولی بعد از رحلت پیامبر، امام علی را به بهانههای مختلف از صحنۀ سیاسی حذف کردند و خوف و ترس مؤمنان به «امنیت» به مفهوم واقعی آن تبدیل نشد، چراکه پس از پیامبر جمعی با قهر و غلبه و ترس، خلافت ابوبکر را پذیرفتند، ضمن اینکه جملۀ: «یعبدوننی و لا یشرکون بی شیئآ» نیز به مفهوم واقعی حاصل نشده بود[37]. پس مصداق راستین و جهانی آیه، مربوط به آینده و ظهور حضرت مهدی(عج) است.[38]
اما دین مورد رضایت حضرت باریتعالی همان آیهای است که در غدیرخم با نصب خلافت امام علی(ع) نازل گردید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز دینتان را تکمیل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را در این شکل قالب به عنوان دین رضایت دارم»؛ یعنی اسلامی که علی مرتضی خلیفۀ آن باشد، مورد رضایت است. چنانچه بسیاری از مفسران و بزرگان اهل سنت هم آن را تأیید کردهاند[39] که به چند نمونه اکتفا میشود:
1) روایتی را اهل سنّت نقل کردهاند که: یک روز مرد یهودی نزد خلیفۀ دوم آمد و گفت: در کتاب شما آیهای است که اگر در دین ما بود، ما روز نزول آن را عید قرار میدادیم. عمر گفت: آن روز را میشناسیم و آن، روز عرفه و جمعه بوده است.[40]
جالب آنکه خلیفه در جواب تنها درصدد مشخص نمودن روز نزول آیه برآمد، لیکن دربارۀ عید بودن آن سکوت کرد، البته با سکوتش به صورت ضمنی تأیید نمود. در تفسیر خازن و لب الالباب فی علوم الکتاب چنین آمده است: «اشار عمر الی ذلک الیوم، یوم عیدنا»،[41] با وجود اقوال بسیاری از عالمان اهل سنت و اعتراف آنان به اینکه آیۀ: «الیوم اکملت لکم دینکم»، در روز غدیرخم نازل شده است و خلیفۀ دوم نیز در پاسخ یهودی گفت: ما هم آن روز را روز عید میدانیم، مدعای شیعه موضوع تثبیت میشود. جالب آنکه یهودی همین مسئله را از ابن عباس پرسید. ایشان نیز همین پاسخ را داد.[42]
2) سیوطی در الدرالمنثور ذیل آیۀ اکمال دین در سورۀ مائده، از ابنمردویه و ابن عساکر نقل میکند که هر دو از ابیسعید خدری روایت کردهاند که گفت: هنگامی که رسول خدا در روز غدیر حضرت علی را نصب کرد و به ولایت او ندا در داد، این آیه نازل شد: «الیوم اکملت لکم دینکم».[43] صاحب درالمنثور همین حدیث را از ابی هریره نیز نقل کرده که گفت: چون روز غدیرخم (هجدهم ذی الحجه) فرا رسید، رسول خدا فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، سپس خدای متعال آیۀ اکمال دین را نازل نمود.[44]
3)خطیب بغدادی نیز در تاریخ خود از ابی هریره روایت کرده، هر کس روز هیجدهم ذی الحجه را روزه بگیرد، ثواب شصت ماه روزه برایش مینویسند و این روز، روز غدیرخم است که رسول خدا دست علی بن ابیطالب را گرفت و فرمود: «آیا من ولی مؤمنان نبودم؟» گفتند: بلی یا رسول الله. فرمود: «پس هر که من مولای او بودم، علی مولای اوست.» پس عمر بن خطاب گفت: بخّ بخّ بک یابن ابیطالب؛ گوارایت باد ای پسر ابیطالب، که مولای من و مولای هر مسلمان شدی، سپس خدای متعال آیۀ اکمال را فرستاد.[45]
از مجموع احادیث شیعه و سنی مفهوم میشود، دین مورد رضایت حضرت الله طبق آیۀ 55 سورۀ نور و آیۀ 3 سورۀ مائده، آن دینی است که امام علی(ع) خلیفۀ بلافصل آن باشد و بس. آری خلافت علی مرتضی(ع) مورد عنایت باریتعالی است و همین اسلام مرتضوی، یک روزی بهدست حضرت مهدی(عج) حاکم خواهد شد. (انشاء الله)
هدف نهایی حکومت دینی
در حکومتهای مادی، هدف نهایی، تأمین عالیترین درجات رفاه و فراهم کردن زندگی مرفّه و یکسان برای مردم است. جامعۀ برین از نظر دنیای کنونی، جامعهای است که افراد آن به رفاه مادی و امنیت داخلی دست پیدا کنند و از نظر سیاسی، دموکراسی بر آنها حکومت کند، اما حکومت دینی هدفش گذشته از امنیت و رفاه مادی و آزادیهای مشروع، رسیدن به عبودیت خالص دور از هرگونه شرک و اسارت است، چرا که در پایان آیه میفرماید: «یعبدوننی و لا یشرکون بی شیئآ».[46] این جمله خواه حال باشد و یا آینده، مفهومش این است که هدف از تمکین دین و به دست آوردن حکومت و امنیت برای این است که همگی مرا پرستش کنید و به هیچ شکلی و دلیلی شرک نورزید، (خواه شرک خفی باشد و یا شرک جلی، شرک سیاسی و ظاهری و یا شرک اخلاقی و عملی). امروز اگر زمامداران اسلامی برای مصالح امتهای مسلمان، به سردمداران کفر و استکبار، احترام میگذارند، به آنان دست میدهند و پشت میز مذاکره قرار میگیرند و تفاهم نامههایی امضا میکنند، چنین حرکاتی بیگمان از نوع شرک سیاسی, اخلاقی، فرهنگی و رفتاری است، لیکن برای ادارۀ کشور، خروج از انزوا و اضطرار و تأمین حوایج ملت، ضروت دارد و فقها گفتهاند: «الضرورات تبیح المحذورات؛ ضرورتها باعث حلال شدن مقطعی برخی از محرمات میشود»، چرا که در زندگی اجتماعی و سیاسی نیز عسر و حرج پیدا میشود و قطع روابط با دنیا، باعث نارضایتی مردم مسلمان خواهد شد و جامعۀ اسلامی گرفتار اضطرار شده و در تنگناهای اقتصادی قرار خواهند گرفت که تحمل آن بسیار مشکل است. ولی اگر حاکمیت دین در تمام دنیا تثبیت شود، مؤمنان فقط در برابر خدا خضوع و عبادت خواهند کرد و به هیچ قیمتی در برابر عوامل استکباری مثل روسیه و آمریکا خضوع نکرده و حتی سردمداران اسلامی با کافران مصافحه هم نخواهند کرد، چرا که دست دادنها، امضای قراردادها و خضوعهای ظاهری همه از نوع شرک سیاسی محسوب میشود که تنها به هنگام اضطرار مباح خواهد بود. البته در عصر حضرت مهدی(عج)تمام زمامداران جهان سرنگون و نابود خواهند شد.
* * *
پینوشتها:
1. نور (24) آیۀ 55.
2. اعراف (7) آیۀ 137.
3. اعراف (7) آیۀ 128.
4. فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوه (قصص (28) آیۀ 15) شیعه موسی پناه به موسی میآورد او هم با مشتی بر سر او وارد کرد.
5. در آیات 52 و 59 این مسئله بیان شده است.
6 . تفسیر الکبیر، ج 23، ص 23 ـ 27.
7. تفسیر ابیالسعود محمد بنمحمد العمادی، ج 6، ص 190.
23. شرح ابن ابی الحدید معتزلی، ج 10، ص 111 مینویسد: سعد بن عباده را شبانه کشتند و گفتند قتله الجن چون نخست انصار او را نامزد خلافت کرده بودند که خلیفه دوّم با شتاب آمد با ابوبکر بیعت و او را از صحنه خارج ساخت.
24 . مسند احمد حنبل، ج 1، ص 55 و تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج 4، ص 1332؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص327؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 5، ص 246.
25. الغیبة النعمانی، ص 126؛ بحارالانوار، ج 51، ص 58؛ تأویل الآیات الظاهره، ج 1، ص 369؛ تفسیر فرات کوفی، ص 289؛ الکافی، ج 1، ص 193؛ تفسیر الصافی، ج 3، ص 443؛ الاحتجاج، ج 1، ص 382؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 147؛ تفسیر مجمع البیان، ج 2، ص 43؛ الغیبة الطوسی، ص 110؛ تفسیر القمی، ج 1، ص 14.
26. نور(24) آیۀ 55.
27. بحار الانوار، ج 18، باب 11 و المناقب، ج 1، ص 112.
28. بحارالانوار، ج 51، ص81 و کشف الغمة، ج 2، ص 470.
29. نور (24) آیۀ 55.
30. المستدرک، ج 7، ص 254.
31. المیزان، ج 15، ص 155.
32. اسراء (17) آیۀ 7.
33. کهف (18) آیۀ 98.
34. قصص (28) آیۀ 5.
35. برداشتی از کتاب: قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ.
36. یونس (10) آیۀ 14.
37. صلح و قردادهایی که با مشرکین و اهل کتاب منعقد میشد دلیل بر عدم تمکین دین و حصول امنیت بود.
38. شیخ ابوالفوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القران، ص 170.
39. تاریخ بغداد، ج 8، ص 240.
40. صحیح بخاری، ج 1، ص 18؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 250؛ مشکل الآثار ج 3، ص 6؛ ماروی فی سورة المائده، ص 19؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 12؛ تفسیر طبری، ج 6، ص 83، ذیل آیه اکمال دین و فتح الغدیر، ج 2، ص 12؛ تفسیر ثعالبی، ج 2، ص 343 ذیل آیۀ سنن کبرای نسایی، ج 6، ص 332؛ کتاب التفسیر سوره مائده حدیث 11137؛ حجةالوداع ، ج 1، ص 131 و الباب فی علوم الکتاب، ج 7، ص 197 ذیل آیه.
41. تفسیر الخازن، ج 2، ص 9؛ ذیل آیه الکمال و الباب فی علوم الکتاب، ج 7، ص 197 ذیل آیه.
42. تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 2، ص 546؛ ذیل آیه و تفسیر فتح البیان، ج 3، ص 339.
43. تفسیر کبیر فخررازی متوفی سال 606، چاپ دارالطباعه، به نقل از: اسباب النزول، ص 150، چاپ هند سال 1315.
44. تفسیرالدر المنثور تألیف امام جمالالدین سیوطی، چاپ میمنه مصر سال 1314.
45. تاریخ بغداد، تألیف حافظ ابیبکر احمد بن علی بغدادی چاپ سعادت مصر، ج 6، ص 290.
46. نور (24) آیۀ 55.
اگر حاکمیت دین در تمام دنیا تثبیت شود، مؤمنان فقط در برابر خدا خضوع و عبادت خواهند کرد و به هیچ قیمتی در برابر عوامل استکباری مثل روسیه و آمریکا خضوع نکرده و حتی سردمداران اسلامی با کافران مصافحه هم نخواهند کرد، چرا که دست دادنها، امضای قراردادها و خضوعهای ظاهری همه از نوع شرک سیاسی محسوب میشود که تنها به هنگام اضطرار مباح خواهد بود.
* * *
امروز اگر زمامداران اسلامی برای مصالح امتهای مسلمان، به سردمداران کفر و استکبار، احترام میگذارند، به آنان دست میدهند و پشت میز مذاکره قرار میگیرند و تفاهم نامههایی امضا میکنند، چنین حرکاتی بیگمان از نوع شرک سیاسی, اخلاقی، فرهنگی و رفتاری است، لیکن برای ادارۀ کشور، خروج از انزوا و اضطرار و تأمین حوایج ملت، ضروت دارد و فقها گفتهاند: «الضرورات تبیح المحذورات.
* * *
جامعۀ برین از نظر دنیای کنونی، جامعهای است که افراد آن به رفاه مادی و امنیت داخلی دست پیدا کنند و از نظر سیاسی، دموکراسی بر آنها حکومت کند، اما حکومت دینی هدفش گذشته از امنیت و رفاه مادی و آزادیهای مشروع، رسیدن به عبودیت خالص دور از هرگونه شرک و اسارت است.
* * *
از مجموع احادیث شیعه و سنی مفهوم میشود، دین مورد رضایت حضرت الله طبق آیۀ 55 سورۀ نور و آیۀ 3 سورۀ مائده، آن دینی است که امام علی(ع) خلیفۀ بلافصل آن باشد و بس. آری خلافت علی مرتضی(ع) مورد عنایت باریتعالی است و همین اسلام مرتضوی، یک روزی بهدست حضرت مهدی(عج) حاکم خواهد شد.
* * *
سیوطی در الدرالمنثور ذیل آیۀ اکمال دین در سورۀ مائده، از ابنمردویه و ابن عساکر نقل میکند که هر دو از ابیسعید خدری روایت کردهاند که گفت: هنگامی که رسول خدا در روز غدیر حضرت علی را نصب کرد و به ولایت او ندا در داد، این آیه نازل شد: «الیوم اکملت لکم دینکم».
* * *
دین مورد رضایت حضرت باریتعالی همان آیهای است که در غدیرخم با نصب خلافت امام علی(ع) نازل گردید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز دینتان را تکمیل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را در این شکل قالب به عنوان دین رضایت دارم»؛ یعنی اسلامی که علی مرتضی خلیفۀ آن باشد، مورد رضایت است. چنانچه بسیاری از مفسران و بزرگان اهل سنت هم آن را تأیید کردهاند.
* *
گرچه در عصر رسول اکرم(ص) خلافت بلافصل امام علی(ع) پذیرفته شد، ولی بعد از رحلت پیامبر، امام علی را به بهانههای مختلف از صحنۀ سیاسی حذف کردند و خوف و ترس مؤمنان به «امنیت» به مفهوم واقعی آن تبدیل نشد، چراکه پس از پیامبر جمعی با قهر و غلبه و ترس، خلافت ابوبکر را پذیرفتند.
* * *
حاکمیت نهایی تقواپیشهگان و صالحان از سنن لایتغیر الهی است که در سورههای انبیا، آیۀ 105 و اعراف، آیۀ 128 آمده است و اینکه تا مردم خود خلاقیت به خرج ندهند و در اوضاع و احوال خود تغییر ندهند، خداوند اوضاع و احوال عمومی آنها را تغییر نخواهد داد، این نیز از سنّتهای الهی است، چنانکه اگر طبقات مرفّه فسق و فجور و شهوترانی بهراه بیندازند و جامعه را بهسوی فساد و تباهی بکشانند، سرانجام نابود میشوند؛ این هم یک سنّت الهی است.
* * *
حضرت امام(ره) انقلاب اسلامی ایران را یکی از مصادیق بارز آیۀ شریفۀ (وعد الله الذین ...) میداند و میفرماید: یک جهت در این آیۀ شریفه که به ذات مقدس الهی مربوط میگردد، تحقق پیدا کرد؛ نهضت به پیروزی رسید و خوفهای ملت ما به ایمنی تبدیل شد. قبلاً ملت ما از قوای انتظامی و از سازمان امنیت، از شهرداری و شهربانیها، از دستگاه جبّار خوف داشتند. خداوند تبارک و تعالی این خوف را به ایمنی تبدیل کرد.
* * *
آیۀ 55 سورۀ نور درصدد بیان یک قاعدۀ کلی است و قرینهای در کار نیست که مصداق آن تنها پیغمبر یا اصحاب و یا ائمۀ اهلبیت باشند، بلکه مقصود این است که جامعۀ مؤمن و صالح هرگاه ایمان و شایستگی همه جانبه یافتند، بر سرنوشت خویش حاکم میشوند.
* * *
فتنهها و اختلافات داخلی و نقش منافقین در ایجاد شکاف باعث شد که مسلمانها از حکومت دین و نعمت امنیت، اتحاد و برادری فاصله بگیرند و به انتظار حکومت جهانی حضرت مهدی بنشینند تا دین به معنای واقعی تثبیت شود و آنها بتوانند خدا را آنگونه که بایسته است، عبادت نمایند و از هرگونه شرک و هواپرستی آزاد شوند.
* * *
با کمال تأسف مسلمانهای صدر اسلام بعد از رسول اکرم(ص) حاکمیت و تمکین دین و امنیت راستین را از دست دادند و همانگونه که در حدیث نبوی بازگو شده بود (که پس از من فتنههای زیادی بهوجود میآید) اختلافها و اضطرابها آغاز شد و خلافت از مسیر صحیح منحرف شد.