responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : معارف اسلامی المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    الجزء : 81  صفحة : 4

گزیده‌ای از پژوهش‌های ارسالی شماره 78 ـ موضوع پژوهش(2)


قیام عاشورا عاشورا یک اتفاق ساده و جنگ معمولی نیست. تاریخ آکنده از جنگ‌های بسیار است. میلیون‌ها نفر در آن جنگ‌ها کشته شده‌اند. خانه‌ها و شهرها ویران شده، حتی گاه شهری را با همۀ ساکنانش سوزانده‌اند. اما کم‌تر اتفاق افتاده که حادثه‌ای مثل عاشورا به یک حماسه و فرهنگ تبدیل شود. عاشورا گویی گوهر اصلی باور ماست. چرا و چگونه عاشورا به فرهنگ حماسی و شورانگیز تبدیل شده است؟ به گمانم عاشورا از مدار یک اتفاق تاریخی فراتر است. انگار معماری این حادثه از لونی دیگر است. در قرآن مجید سورۀ صافات، داستان قربانی شدن اسماعیل توسط ابراهیم روایت شده است. قرار بود ابراهیم عزیزترین کس؛ یعنی تنها فرزندش را به قربان‌گاه ببرد. هردو تسلیم بودند. هنگام قربانی فرشته‌ای از طرف خداوند گوسفندی را آورد تا فدیۀ اسماعیل شود. خداوند به ابراهیم گفت از آن آزمون سربلند بیرون آمده است؛ «و فدیناه بذبح عظیم» ذبحی عظیم، فدیۀ اسماعیل شد.صورت ظاهر این است که گوسفندی ذبح شد. شیخ طوسی درتفسیر همین آیات نوشته است. از آن‌جا که گوسفند از سوی خداوند آمده بود، از آن به‌عنوان ذبح عظیم تعبیر شده است. علامه طباطبایی هم چنین تعبیری دارند. تنها در تفسیر صافی فیض کاشانی دیده شده که فدیۀ اسماعیل را به گونه‌ای عاشورایی تلقی می‌نماید. به‌ویژه وقتی فدیه با وصف "عظیم" مطرح می‌شود. اقبال لاهوری نیز همین برداشت را دارد، وقتی حادثۀ کربلا و شهادت امام حسین را می‌سراید. ـ ‌شعر او درخشان‌ترین شعر فارسی دربارۀ عاشوراست‌ـ او این دو واقعه (قربانی شدن اسماعیل و عاشورا) را به هم پیوند می‌دهد: سر ابراهیم، اسماعیل بود یعنی آن اجمال را تفصیل بود رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعله‌ها اندوختیم عاشورا رازگشایی از ذبح عظیم بود. این رازگشایی دیگر در ظرف تاریخ نمی‌گنجد. ظرف را می‌شکند و تبدیل به یک حادثۀ زنده و همیشگی می‌شود. صدای طبل و سنج و شیپور، صدای نوحه‌خوانان، تعزیه و ... همگی نشانه‌های یک فرهنگ‌اند. این‌که موسیقی سنتی ما بیش از هرچیز وامدار موسیقی تعزیه است، تصادفی نیست. یک ملت بیش از هزار سال در عاشورا گریسته و تمام هنر و ذوق خود را برای زنده نگه داشتن این حادثه به‌کار برده است. کم نبوده‌اند خانواده‌هایی که نذر می‌کردند اگر خداوند پسری به آن‌ها بدهد، آن پسر در روز عاشورا تا پایان عمر سقایی کند. با هر بهانه‌ای مزاری را مردم به امام حسین نسبت می‌دهند. مسجد رأس الحسین در قاهره قلب تپندۀ زایران است. همیشه جمعیت در این مسجد موج می‌زند. در قندوز افغانستان نیز مزاری‌ است که مردم گمان می‌کنند آن‌جا مزار امام حسین است. آن‌سوتر در هند در لکهنو، شیعیان «امامباره»هایی تأسیس کرده‌اند. هریک نشانه‌ای از مزاری و آن مزارها را در محرم زیارت می‌کنند. در پاکستان اسب‌های سپیدی را در هر شهری یا محله‌ای در طول سال با احترام تیمار می‌کنند تا در روز عاشورا او را در زمان «برآمد شدن ذوالجناح» از پس پرده به صحنه بیاورند و غوغای عزاداران به آسمان برود... . این پدیده‌ها هر کدام نشانه و نمادی هستند که چگونه عاشورا تبدیل به فرهنگ شده است. سید منصور طبیبیان، شمارۀ اشتراک 514 ¾¾¾ شهادت امام حسین(ع) در تهییج و متحد کردن شیعیان تأثیر بسیار داشت. پیش از این رخداد، شیعیان پراکنده بودند، با شهادت امام حسین(ع) تشیع با خون آمیخته شد و در اعماق قلوب شیعیان نفوذ کرد و عقیدۀ راسخ آنان گردید. شهادت امام حسین(ع) حیات تازه‌ای به عالم اسلام بخشید. در روح جامعه موج به‌وجود آورد و بستر مناسبی جهت رشد رهبران مدافع اقتدار دینی فراهم کرد. بستری از مظلومیت که مظلومیت‌های دیگر را تحت‌الشعاع خود قرار ‌داد و رونقی در اسلام به‌وجود آورد. روح مردم مسلمان زنده شد. احساس بردگی و اسارتی که در اواخر دورۀ عثمانی و تمام دورۀ بنی‌امیه بر روح جامعۀ اسلامی حکم‌فرما بود، تضعیف کرد، ترس را ریخت و احساس حمیت و غیرت را زنده کرد و به اجتماع اسلامی شخصیت داد. شهادت امام(ع) تأثیر شگرفی بر شیعیان به‌جای گذاشت. شهادت امام حسین‌(ع) دوره‌ای نو برای ظهور و بروز نهضت تشیع، به‌وجود آورد. سرگذشت غم‌انگیز نوادۀ رسول الله(ص)، عواطف اخلاقی و مذهبی مردم را برانگیخت. نهضت عاشورا حرکت‌ها و قیام‌هایی را برانگیخت که به‌صورت اشاره در این مقالۀ چند صفحه‌ای گنجانده شده، به امید این‌که مورد توجه قرار بگیرد. آغاز نهضت‌ها، جنبش‌ها و قیام‌ها یک‌سال از عاشورای حسینی نگذشت که گروهی از مردم مدینه پیش یزید بن معاویه به شام رفتند. عبدالله بن حنظلۀ غسیل الملائکه و عبدالله بن ابی عمرو بن حفص بن مغیره مخزومی و منذر بن زبیر و گروهی از اشراف مدینه همراه آنان بودند. اعضای این هیئت از فساد دستگاه اموی مطلع شدند و زمانی که به مدینه برگشتند به مردم خبر دادند که آن‌چه در یزید نیست، نشانۀ مسلمانی است. عبدالله بن حنظله گفت: «من از پیش آدمی برمی‌گردم که اگر هیچ یاوری غیر از همین پسران خود نداشه باشد، با او جهاد خواهم کرد». منذر گفت: «به خدا سوگند او شراب می‌آشامد و چندان مست می‌شود که نماز نمی‌گذارد... .»[1] ازاین‌رو مردم مدینه با عبدالله بن حنظله بر خلع یزید هماهنگ شدند و او را از حکومت برکنار کرده و عبدالله بن حنظله را والی ساختند و زمام امور و کارها را به دست او دادند. عاطفه بصیری، شمارۀ اشتراک 9444 ¾¾¾ نهضت عاشورا، الگوی انقلاب اسلامی انقلاب اسلامی از نهضت عاشورا الهام گرفت و اگر امام حسین(ع) در آن عصر قیام نمی‌کرد، انقلاب اسلامی ایران هرگز تحقق نمی‌یافت. ولی پس از انقلاب، رفته رفته ضعف‌های جامعۀ آن روزگار در مردم ما آشکار و تکرار می‌شد. امروزه در جامعۀ ما کسانی هستند که انتقاد از گناه، بدعت یا انکار ضروریات دین از جانب مسئولان را غیبت و موجب تضعیف حکومت اسلامی می‌خوانند. چنان‌که معاویه هنگامی که امام حسین(ع) فسق یزید را بازگو کرد، گفت: تو غیبت می‌کنی.[2] اگر باب انتقاد از حاکمان باز نباشد، اساس اسلام از میان می‌رود و داستان معاویه تکرار می‌شود و دوباره به‌نام دین، استبداد سلطنتی در جامعه حکم‌فرما می‌گردد. امام حسین(ع) در برابر حاکمی که مخالف دین عمل می‌کرد، ایستاد و بدین ترتیب این سنّت را در جامعۀ اسلامی بنیاد نهاد: ابتدا با موعظه و نصیحت و در مراحل بعد نیز از راه‌های دیگر، تا جایی که اگر حفظ ارزش‌های اسلامی در گرو نثار جان باشد، مؤمن باید آمادۀ فداکاری شود. بدین جهت امام خمینی(ره) فرمود: هرچه داریم از امام حسین(ع) است. تا زمانی‌که چنین روحیه‌ای در مردم وجود دارد، دشمنان اسلام به دیدۀ طمع به آنان نمی‌نگرند. زمانی دشمن به نفوذ در حکومت اسلامی امیدوار می‌شود که چنین روحیه‌ای در جامعه کم‌رنگ شده باشد. این‌جاست که دشمن به پیروزی خود بر آنان اطمینان خواهد یافت. امام خمینی(ره) در زمانۀ ما اولین کسی بود که چنین درسی به مردم داد. او گفت که همیشه تقیه واجب نیست، بلکه در بعضی موارد حرام است و باید تا پای جان ایستاد.[3] امام خمینی(ره) احیاکنندۀ سنّت حسینی در زمان ما بود. حرکت او، جان تازه‌ای به اسلام بخشید. عزّتی که در سایۀ حرکت ایشان نصیب مسلمانان شد، در طول تاریخ 1400 سالۀ اسلام نظیر ندارد. این عزت در سایۀ پیروی از امام حسین(ع) به دست آمد. حفظ این روحیه موجب می‌شود که خدا بر عزت ما بیفزاید، اما اگر این روحیه از دست برود و راحت‌طلبی و پول‌پرستی جای شهادت‌طلبی بنشیند و امور اقتصادی و رفاه، مهم‌ترین مسائل باشد، سراشیبی سقوط جامعه از همین نقطه آغاز می‌شود. عزت در سایۀ شهادت‌طلبی و ذلت در سایۀ دنیاطلبی به‌دست می‌آید. باید توجه داشت سنت الهی این نیست که وقتی عزتی نصیب مردمی شد، آن را برای همیشه تضمین کند؛ بقای این عزت تا زمانی تضمین شده است که مردم، عامل آن را حفظ کنند. علی‌محمد فتاحی، شمارۀ اشتراک9443 ¾¾¾ ویژگی‌ها و خصلت‌های احیاگران دینی احیاگر راستین دین، فردی بی‌درد و بی‌دغدغه نیست، فردی ساکت، آرام و خاموش نیست و نهایتاً فردی نیست که به وضعیت نامطلوب تن دهد و از خود سلب رسالت و مسئولیت نماید. بدین روی یک احیاگر راستین چنان‌که نسخه‌های تاریخی هم گواه است، دارای چند خصلت است از جمله: 1ـ دشمن‌شناس است و از نقشه‌های کلّی دشمن آگاه می‌باشد و حیله و تزویرگری دشمن، او را نمی‌فریبد. 2ـ از عمق و روح اسلام مطلع است و در اسلام و دیانت ذوب شده است. 3ـ اهل خطر کردن است. احیاگری بدون عبور از میدان خطرها امکان ندارد، احیاگر باید بتواند ترسی را که در قلوب مسلمانان کاشته‌اند، به عنوان «چند ابلیسی»، در هم بشکند. این کار سترگ را تنها حاملان تفکر اصیل دینی می‌توانند انجام دهند و صفت رذیلۀ جبن و ترس را از بین برده و به جای آن شجاعت و روحیۀ خطر کردن را به‌وجود بیاورند. 4ـ اهل تعهد و دردمندی است، درد مقدسی همواره روح بزرگ او را آزار می‌دهد. 5ـ از عوام‌گرایی و عوام‌زدگی به دور است، چون انسان را به نوعی تقلید سوق می‌دهد. در چنین وضعیتی فرد، فقط در اندیشۀ انطباق افکار و داشته‌های خود با پسند عوام است. او خود را شبیه‌ توده‌های معمول اجتماعی قرار نداده و از آزها و طمع‌های درونی پیروی نمی‌کند. 6ـ مصلحت‌اندیشی شخصی را برنمی‌تابد، او هیچ‌گاه در بند مصالح شخصی نیست، بلکه مصلحت اسلامی را اصل و مبنا قرار می‌دهد و برای حفظ این اصول، حتی هستی خود را در طبق اخلاص می‌نهد. نگار بخشی، شمارۀ اشتراک 2425 ¾¾¾ بقای دین خدا و دانشگاه انسان‌سازی حرکت عظیم سیّدالشهدا(ع) نه‌تنها اساس دین را حفظ کرد، بلکه باعث قوام و بقای این مکتب حیات‌بخش نیز شد. نهضت حسینی بین دعوت حق و حملات باطل تفرقه و جدایی انداخت و حق و باطل را از یکدیگر جدا نمود تا جایی که بقای اسلام به‌واسطۀ وجود مبارک امام حسین(ع) است. اگر اسلام و قرآن تا امروز بدون تحریف باقی مانده است، به‌خاطر زنده نگه داشتن محرم و صفر است. مجالس عزاداری امام حسین(ع) همانند دانشگاهی است که به بهترین و زیباترین روش، مردم را به سوی انسانیت و دین خدا راهنمایی می‌نماید و عواطف را در مسیر صحیح هدایت می‌کند، به‌طوری‌که بسیاری از افراد جاهل و گناه‌کار، در این مجالس از خواب غفلت بیدار شده و از نافرمانی خداوند متعال، توبه می‌کنند.[4] احیای فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهم‌ترین عوامل قیام امام حسین(ع) بود. مسئله این نیست که چون از من بیعت می‌خواهند (امام حسین(ع)) و من نمی‌پذیرم، قیام می‌کنم، اگر بیعت هم نخواهند من به حکم وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر باید قیام کنم چراکه منکرات، دنیای اسلام را فرا گرفته است، من به حکم وظیفۀ دینی، به حکم مسئولیت شرعی و الهی خود قیام می‌کنم.[5] امام حسین(ع) مهم‌ترین اهداف قیام خود را دو عنصر معرفی کرد: 1ـ عامل تقاضای بیعت؛ 2ـ حیات بخشیدن به نماز، زکات و امر به معروف و نهی از منکر. و خداوند می‌فرماید: «وَ المُؤمِنونَ و المُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَ یُقیمونَ الصّلوةَ وَ یُؤتونَ الزّکوة و یُطیعونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اولئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللهُ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ؛ و مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، خلق را به کار نیکو وادار و از کار زشت منع می‌کنند و نماز به‌پا می‌دارند و زکات می‌دهند و حکم خدا و رسول او را اطاعت می‌کنند. امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و خدا آنان را شامل رحمت خود خواهد گردانید و او صاحب اقتدار و درست‌کردار است.»[6] زهرا شیردل داغیانی، شمارۀ اشتراک 13949 ¾¾¾ احساس مسئولیت در قبال دیگران انسان باید در قبال رفتار دیگران احساس مسئولیت کند، اما مراتب چنین احساس مسئولیتی در جوامع گوناگون، براساس نظام ارزشی حاکم، نوع جهان‌بینی و نگرش دربارۀ انسان و جامعۀ انسانی و مصادیق کار خوب و بد در آن جوامع، متفاوت است. زندگی کردن در اجتماع بدون قبول مسئولیت بی‌معناست، چراکه نپذیرفتن مسئولیت به بی‌تحرکی و درنهایت مرگ جامعۀ انسانی منجر می‌شود. بنابراین نمی‌توان در یک جامعه زندگی کرد و از کنار مسائلی که سلامت جامعه را به خطر می‌اندازد بی‌تفاوت گذشت. زیرا در جامعه‌ای که سرنوشت اعضایش به هم پیوسته است، تنها با سلامت جامعه می‌توان سالم ماند و امر به معروف و نهی از منکر، بزرگ‌ترین ضامن سلامت جامعه است. پیامبر اکرم(ص) در تعبیری زیبا، جامعه را به کشتی و افراد را به مسافران آن تشبیه نموده است و می‌فرماید: «اگر در میان مسافران کسی به ادعای آن‌که به اندازۀ خودش در کشتی سهم دارد، کشتی را سوراخ کند، سرانجام کشتی و مسافران آن غرق خواهد شد، ولی اگر دیگران با او برخورد کنند و از این عمل ناپسند او جلوگیری کنند خود و او را از هلاکت رهایی بخشیده‌اند.»[7] در قرآن کریم و منابع روایی، از امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از مهم‌ترین فرایض، بلکه برترین فریضه یاد شده است که در صورت فراهم شدن شرایط، بر همگان واجب است. امام حسین(ع) در ضمن بیان انگیزه‌های قیام خونین به این امر مهم اشاره می‌کند و در مسیر راه کربلا نیز در ضمن ایراد خطبه‌ای، با اشاره به شرایط پیش‌آمده و این‌که دنیا دگرگون شده و معروف رخت بربسته و به حق عمل نمی‌شود و از باطل دوری جسته نمی‌شود، شوق خود را به لقای خدا و مرگ شرافت‌مندانه ابراز می‌کند و زندگی در کنار ستم‌گران را مایۀ نکبت می‌شمارد و چنین شرایطی را زمینه‌ساز قیام خود معرفی می‌کند. حیات جامعۀ اسلامی به حساسّیت مردم نسبت به احکام خدا و نظارت عمومی بر امور والیان، مسئولان و مردم عادی بستگی دارد. به این مسئلۀ مهم اجتماعی از بعد مکتب، امر به معروف و نهی از منکر می‌گویند. امام حسین(ع) در ضمن بیان انگیزه‌های قیام خویش به این عنصر مهم اشاره دارد، آن‌جا که می‌فرماید: «اُریدُ اَن آمُرَ بالمَعروفِ وَ اَنهی عَنِ المُنکر.» [8] فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، تنها در تذکّراتی نسبت به بعضی از گناهان جزئی از سوی افراد عادی خلاصه نمی‌شود، بلکه قیام بر ضدّ حکومت ستم، تلاش برای اصلاح ساختار سیاسی جامعه و تشکیل حکومتی براساس حق و قرآن نیز، از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است، آن‌گونه که امام حسین(ع) حماسۀ عاشورایی خود را عبارت از همان دانست. مرحلۀ قلبی این فریضه آن است که انسان در درون دوستدار خوبی‌ها و معروف‌ها باشد و از منکرات و گناهان بیزار باشد. این محبت‌ و نفرت قلبی، به زبان هم جاری است و در عمل تجلی می‌یابد. سالار شهیدان نسبت به مرحلۀ قلبی می‌فرماید: «خدایا معروف را دوست می‌دارم و از منکر بدم می‌آید.» پیروان فرهنگ عاشورا، با الهام از حماسۀ امام حسین(ع) نبض پرحرکت انقلابی‌اند و نسبت به جریان امور، وضعیّت فرهنگی و سیاسی حسّاسیت نشان می‌دهند و با حضور دائم در میدان امر به معروف و نهی از منکر، عرصه را بر فسادآفرینان تنگ می‌سازند. قیام کربلا راه انتقاد از حکومت جور و اعتراض علیه ستم را گشود و از آن پس بسیاری از خون شهدای کربلا الهام گرفتند و مبارزات خود را بر نهضت حسینی مبتنی کردند.[9] برگرفته از مقالات: سمیه اسماعیلی، شمارۀ اشتراک 10755 کرم‌رضا رستمی، شمارۀ اشتراک 9427 موسی صیاداربابی، شمارۀ اشتراک 11575 ¾¾¾ فلسفۀ قیام عاشورا هدف از فرستادن پیامبران و برگزیدن امامان، دعوت به توحید و برقراری عدالت در همۀ زمینه‌ها و بین همۀ سطوح بود. امام حسین(ع) نیز جز عدالت، فریادی نداشت و چون می‌دید که جامعه توسط یزید در حال انحراف است و این موضوع برای اکثر مردم به حالت عادی درآمده است، دست به حماسه‌ای خونین زد. اساسی‌ترین انحراف سیاسی امّت اسلامی از ماجرای سقیفه آغاز می‌شود که طی آن ـ‌پس از سر باز زدن از دستور نبوی‌ـ امامت و ولایت در عرصۀ ظاهری و دنیوی از امام علی(ع) غصب گردید و پس از آن با احیای ریشه‌های ارتجاعی زندگی سیاسی‌ـ‌اجتماعی، جاهلی و قبیله‌ای، روند برگشت به این دوران تیره شدّت یافت. پس از ماجرای سقیفه و انتخاب خلیفۀ بعدی، امر خطیر امامت و رهبری جامعۀ اسلامی دچار انحراف گردید. انحرافات، جامعۀ اسلامی را از درون تهی نمود و باعث ایجاد واکنش‌ها و مخالفت‌های متعدّدی از مردم نسبت به روند وضع موجود گشت و نهایت این اعتراض‌ها منجر به قتل عثمان شد. پس از او، امام علی(ع) با اصرار زیاد مردم، منصب حکومت را در چهار سال و نه ماه پذیرفت، ولی حقیقت آن است که پس از انحراف بنیادین در سقیفه و تحزّب و جَناح‌بندی‌های سیاسی‌ـ‌اقتصادی اَشراف قریش و سران بنی‌امیّه، کارشکنی‌ها و تحمیل جنگ‌های متعدّد به دست قاسطین، ناکثین و مارقین،[10] موجب شد تا تلاش فکری و عملی امام علی(ع) و حرکت اصلاحی وی برای بازگرداندن مسیر ارتجاعی جامعه و انقلاب به سوی اسلام اصیل به نتیجه نرسد و توسعه، تعمیم و حاکمیّت نیابد.[11] پس از آن، نظام خلافت به نظامی ارتجاعی‌تر و قبیله‌ای‌تر؛ یعنی به سلطنت موروثی- استبدادی، مطابق با الگوی قیصر و کسری آن هم با سردمداری اموی‌ها و پس از آن، عبّاسی‌ها تبدیل شد. بنابراین تبدیل خلافت به ملوکیّت و تبعات منفی پس از آن، انحراف برخاسته از سقیفه را کامل ساخت و با افزایش گمراهی مردم و هواپرستی و هوس‌زدگی آن‌ها توسط سیاست‌های مزوّرانۀ وقت‌ ـ‌به‌ویژه به‌وسیلۀ معاویه‌ـ امام علی(ع) و امام حسن(ع) به تدریج یاوری مردمی را از دست دادند و با تحمیل جنگ‌های بسیار به آن‌ها و توقّف عملیات اصلاحی‌شان، سرانجام در نهایت مظلومیت به شهادت رسیدند و پس از آن زمام امور خطیر جامعه و امّت اسلامی به دست سرسخت‌ترین دشمنان اسلام راستین؛ یعنی اموی‌ها به سرکردگی معاویه افتاد. معاویه بنیان‌گذار دولت اموی، سمبل اَشرافیت قریش و تعصّبات قومی، قبیله‌ای و نژادی اعراب و نخستین پادشاه در دوره اسلامی است که با شهادت امیرالمؤمنین روی کار آمد. او نخستین حاکمی بود که توانست در میان اختلافات دینی‌ـ‌سیاسی و احیاناً قبیله‌ای، با بهره‌گیری از تزویر و حیله‌گری‌های سیاسی، قدرت را به دست آورد. حقیقت آن است که با افتادن کار به دست معاویه (و پس از او دیگر بنی‌امیّه و بنی‌مروان)، آن سادگی، زهد و معنویت صدر اسلام رخت بربست و پرداختن به حکومت ملوکانه و بریدن از سنّت نبوی، روز به روز شدّت یافت و شیوۀ سلطنت شاهان ساسانی و امپراطوران رومی (دربار بیزانس) در شهرهای اسلامی رایج و حکم‌فرما گردید. شیوه‌ای اسلام‌ستیزانه و قبیله‌محوری که اوج آن با به شهادت رسیدن امام حسین(ع) و اصحاب وی به دست یزید آشکار شد. بدیهی است بستری که یزید در راستای آن بدین عمل جنایت‌آمیز مبادرت ورزید، قبلاً توسّط معاویه تمهید گشته بود. «هدف اصلی (بنی‌امیّه) حذف کامل دین خدا و از میان بردن قرآن و نام محمّد(ص) از صحنۀ زندگی و بازگرداندن مردم به دوران جاهلیّت بود. ... رئیس بنی‌امیّه (ابوسفیان) روزی خطاب به افراد قبیلۀ خود چنین گفت: «یا بنی‌امیّه! تلقّفوها تلقّفَ الکُرّه؛[12] ای فرزندان امیه! با خلافت اسلامی مانند توپ بازی کنید و آن را (در میان خود نگه دارید) به یکدیگر پاس دهید.» معاویه نیز پسر همین پدر است. او کسی است که با امیرالمؤمنین آن‌گونه جنگید و پس از شهادت آن حضرت به دست ابن ملجم مرادی، اظهار شادمانی کرد و بسیاری از بزرگان شیعه را به شهادت رسانید. از جمله نور چشم پیامبر، حجّت خدا و پشتوانۀ عظیم ارزش‌های اسلامی، امام حسن مجتبی(ع) را با سَمّ شهید کرد و سرانجام مثل یزید، کسی را بر مسلمانان ـ‌به‌نام خلیفه و جانشین پیامبر خداـ مسلّط ساخت و همین اقدام بس است برای روشن ساختن ماهیّت او به عنوان یکی از چند چهرۀ شاخص بنی‌امیّه.»[13] حمزه نظرپور، شمارۀ اشتراک 1725 ¾¾¾ پیامدهای سیاسی- اجتماعی عاشورا هجرت تاریخی امام حسین(ع) و سخنان ایشان در مسیر راه از مدینه تا هنگام شهادت، باعث آگاهی هرچه بیش‌تر مردم و انگیزۀ نیرومندی در اعتراض به حکومت امویان و اجرای امر به معروف و نهی از منکر شد، به‌طوری‌که شورش‌ها و اعتراضاتی ضدّ دستگاه امویان در مدینه آغاز شد و به دیگر شهرها نیز سرایت کرد. واقعۀ «حرّه»، نخستین پیامد فوری نهضت عاشورا بود. نهضت عاشورا به مردم آموخت که باید در برابر رویدادهای سیاسی و اجتماعی بیدار باشند و از چیزی نهراسند و در مقابل خلفای بی‌دین و یزیدیان که کوچک‌ترین صلاحیتی برای حکومت ندارند، ایستادگی نمایند. از جمله قیام‌های دیگر می‌توان قیام توابین، شورش مختار، شورش مدّعیان خلافت و بسیاری قیام‌ها و شورش‌های مختلف در مقابل قدرت‌طلبان مزدور را نام برد. البتّه الهام‌گیری از عاشورا و این قیام‌ها در دورۀ ما نیز ادامه دارد، انقلاب اسلامی ایران نیز یکی از نهضت‌های پرشور شیعی است که تأثیر عمیقی از نهضت حسینی گرفته و یکی از عوامل پیروزی آن رنگ و محتوای عاشورایی آن است. آسیب‌شناسی عاشورا در جریان یک نهضت مهم، احتمال ایجاد تحریف از سوی برخی فرصت‌طلبان و عوام‌فریبان وجود دارد. نهضت عاشورا نیز از این امر مستثنی نیست، البتّه امام حسین(ع) در شرایط مختلف با انجام سیرۀ نبوی(ص)، عمل به وظایف الهی و سخنرانی‌ها و خطبه‌های به‌موقع، تلاش می‌کردند که این نهضت از هر تحریفی در امان باشد و هدف و متن این حرکت عظیم آسیبی نبیند. از مهم‌ترین عوامل آسیب‌زا افزون بر تحریف محتوایی، معنوی و یا لفظی، می‌توان به عواملی چون عوام‌زدگی (داشتن نگاهی فقط احساسی به واقعۀ عاشورا و بازماندن از پیام واقعی آن)، خرافه‌پرستی (ورود برخی آیین‌های اشتباه که با اصول و مبانی دین در تضاد کامل‌اند) و نوآوری و تازگی(نوآوری در بکارگیری ابزارهای انتقال پیام، هماهنگ با سلایق و علایق افرادی خاص و دور ماندن از هدف و محتوای نهضت و عدم انتقال صحیح هدف نهضت عاشورا) اشاره کرد که همۀ این عوامل نام‌برده از عوامل آسیب‌زا در رابطه با این نهضت عظیم است و اگر در مقابل این عوامل، مقابلۀ جدّی صورت نگیرد، این نهضت عظیم از محتوا و اصالت واقعی دور می‌ماند و از تأثیرگذاری آن کاسته می‌شود. زینب مهدوی‌نیا، شمارۀ اشتراک 12150 ¾¾¾ تأثیرات اجتماعی قیام عاشورای حسینی قیام حسین بن علی(ع) و اصحابش منشأ برکات فراوان اجتماعی در عصر خود و دوران‌های بعدی شد که از جمله این تأثیرات می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: الف) رفع جهالت و ضلالت مردم: همان‌طور که در عبارت‌ها و زیارت‌های مختلف آمده است، شاخص‌ترین پیامد سیدالشهدا، نجات مردم از جهالت و گمراهی است. آن حضرت با قیام آگاهانۀ خود، مرز میان حق و باطل را که به‌وسیلۀ مستکبران رفته رفته کم‌رنگ شده و از بین می‌رفت، هرچه بیش‌تر تبیین نمود و ملاک حق و حقیقت را آشکار کرد. جهل‌ستیزی عاشورا نه‌تنها باعث بیداری مسلمین شد، بلکه افراد اهل کتاب بسیاری را روشنی بخشید. تا جایی که برخی نمایندگان دول غیراسلامی در دربار یزید، هم‌چنین برخی از راهبان معتکف در دیرها را از خواب غفلت بیدار کرد و به‌سوی حقیقت رهنمون شد. البته اشعۀ درخشان این موج بیداری، هم‌چنان ادامه دارد و آزادگان جهان را رهبری می‌کند، به‌طوری‌که خط سرخ شهادت حسین بن علی(ع) و اصحابش، خود به‌تنهایی گواهی بر صدق مدعای اسلام و تأییدی بر حقانیت آن است. آری عاشورا معیار اول خود را عقلانیت و جهل‌زدایی معرفی می‌کند و بارزترین هدف خود را آگاهی مردم برمی‌شمرد. اگر این قیام برحق نبود و تنها با تحریک احساسات مردم خود را پابرجا نگه داشته بود و از عواطف آنان سوء استفاده می‌نمود، هرگز نمی‌توانست مردم را به عقل‌گرایی فرا خواند و موجب آگاهی عمومی آن‌ها شود. ب) خیزش عمومی: پس از وقوع عاشورا و به دنبال آگاهی عمومی، قیام‌های متعددی ضد ظلم، چه در همان روزگار و چه در دوران‌های بعد، به وقوع پیوست که از مهم‌ترین آن‌ها در آن روزگار، قیام مردم مدینه است. قیامی که برپاکنندگان آن تنها به‌خاطر وظیفه به‌پا خاسته بودند و به پیروزی نمی‌اندیشیدند. در دوران‌های بعد نیز قیام‌های متعدد اسلامی و غیراسلامی با پشتوانۀ کربلا و بر مبنای آموزه‌های کربلا به وقوع پیوست. در طول تاریخ قیام‌های متعددی موجب خیزش مردم در برابر ظلم و ستم گردیده است، اما اثرات تعداد زیادی از آن‌ها، تنها از عواطف و احساسات مردمی ریشه گرفته و تنها محدود به همان عصر بوده و پس از مدتی فرو نشسته است، امّا عاشورا بر پایۀ اصول انسانی و انگیزۀ الهی، همگان را به قیام فرا می‌خواند. ج) حرکت و اقدام تنها برای خدا: مهم‌ترین تأثیر قیام کربلا چه در بعد اجتماعی و چه در بعد فردی، عمل نمودن تنها و تنها به‌خاطر خداست و تنها او را دیدن و از غیر او چشم پوشیدن. حسین بن علی(ع) در راه خدا همۀ هستی خویش را فدا نمود و حتی پیروزی را نیز شرط قیام خود نمی‌دانست. تا جایی که در شب عاشورا بر تمام یاران و خاندان خود فرمود: «این‌ها با من ستیزه دارند. شما تاریکی شب، پیش گیرید و بروید و بدانید هرکه از شما فردا در این وادی باشد کشته خواهد شد و هم او بود که در کوران سخت‌ترین حوادث فرمود: بر من آسان است، چراکه در مقابل دیدگان معبود است.» سعیده غیاثی، شمارۀ اشتراک 3651 ¾¾¾ یکی از بزرگ‌ترین آثار قیام حسینی، آشکار ساختن اسلام صحیح بود تا بطلان اسلام انحرافی اموی که پس از زمان رحلت پیامبر اکرم(ص) ایجاد شده بود، روشن شود. زیرا خاندان بنی‌امیه در تبلیغاتشان اسلام را وارونه به مردم نشان داده بودند و مردم را در امور دین به ضلالت انداخته و در حیرت و سرگردانی گذاشته بودند. امام حسین(ع)، اسلام اموی را از اسلام ناب محمدی جدا ساخت و با نماز خونین خود در ظهر عاشورا، نماز را عملاً تفسیر و اقامه نمود. بنابراین نهضت سیدالشهدا دو معنی داشت: 1ـ نفی آن‌چه به‌نام اسلام مطرح بود. 2ـ اثبات آن‌چه از اسلام فراموش گشته و انکار شده بود و این هردو با هم یعنی: «احیای اسلام ناب محمدی». امام حسین(ع) با قیام خویش ضمن بیدار کردن مسلمانان خفتۀ آن زمان، آن ارزش‌هایی که روح اسلام را تشکیل می‌دادند و به فراموشی یا تحریف سپرده شده بودند را تفسیر و احیا کرد و از طرفی بر ضد ارزش‌هایی که با حقیقت اسلام سازگاری نداشتند، خط بطلان کشید. امام حسین(ع) هدف از قیام خود را در طی نامه‌ای به عنوان وصیت‌نامه به برادرش، محمد حنفیه، این‌گونه بیان می‌کند: «من مثل خیلی افراد نیستم که قیام و انقلابم به‌خاطر این باشد که خودم به نوایی رسیده باشم، برای این‌که مال و ثروتی تصاحب کنم، برای این‌که به ملکی رسیده باشم. این را مردم دنیا از امروز بدانند، قیام من قیام مصلحانه است، من یک مصلح در امت جدم هستم، قصدم امر به معروف و نهی از منکر است، قصدم این است که سیرۀ رسول خدا را زنده کنم، روش علی مرتضی را زنده کنم، سیرۀ پیغمبر مُرد، روش علی مرتضی مُرد، می‌خواهم این سیره را و این روش را زنده کنم.»[14] امام خمینی دربارۀ نقش فداکاری امام حسین(ع) برای احیای دین خدا می‌فرماید: «سیدالشهدا نهضت عاشورا را برپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی‌امیه را محکوم و پایه‌های آن را فرو ریخت.»[15] دین خدا عزیزتر است از وجود ما این دست و پا و چشم و سر و جان فدای دوست جان‌فشانی شخصیت منحصر به فردی چون امام حسین(ع) که از نخبگان، برگزیدگان و نزدیک‌ترین اشخاص به پیامبر اسلام(ص) بود، خدایی بودن حرکت مصلحانۀ ایشان، گذشت از همۀ هستی و عمق فاجعه و مظلومیت آن امام عزیز را نشان داد و باعث گردید هم‌چون زنگ بیدارباش، خواب سنگین مردم را برهم زند و مردگان را احیا کند و درخت اسلام را که به پژمردگی روی آورده بود، با خون خود آبیاری کند و آن‌چنان طراوت و شادابی بخشد که تا ابد سرسبز و خرّم باقی بماند. فلیپ هم در کتاب تاریخ عرب می‌نویسد: «فاجعۀ کربلا سبب جان گرفتن و بالندگی شیعه و افزایش هواداران آن مکتب گردید، به‌طوری که می‌توان ادعا کرد آغاز حرکت شیعه و ابتدای ظهور آن، روز دهم محرم بود.»[16] اکرم حیدری، شمارۀ اشتراک 1704 ¾¾¾ درس‌های مشترک انقلاب اسلامی و حماسۀ عاشورا ـ عاشورا و انقلاب اسلامی از «ایام الله» هستند؛ روزهایی که در آن‌ها وقایع مهمی رخ می‌دهد، مسیر تاریخ در جهت رشد و کمال تغییر می‌کند و تحولی در اجتماع به‌وجود می‌آید.[17] ـ «من مرگ (شهادت در راه خدا) را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌دانم.» این سخن، فریاد مشترک و درحقیقت، پلی میان دو نهضت است: قیام عاشورای سال 61 هجری در نینوا و انقلاب اسلامی سال 1400 در ایران. به عبارت امام(قدس سره): «روزهایی که بر ما گذشت، عاشورای مکرر بود.» ـ دمیدن روح استقامت و آزادی‌خواهی: یکی دیگر از آثار و برکات سیاسی‌ـ‌اجتماعی انقلاب اسلامی، هم‌چون قیام سیدالشهدا(ع)، این بود که نه فقط با حرف که در عرصۀ عمل هم، روح استقامت، پایداری، آزادی‌خواهی، حفظ کرامت و عزت نفس را در کالبد بی‌روح مسلمین در همۀ اعصار دمید.[18] حضرت سیدالشهدا(ع) به همۀ ما آموخت که در مقابل ظلم، ستم و حکومت جابر چه باید کرد. ـ امام حسین(ع) هنگام خروج از مدینه، ضمن وصیت به برادرش، محمد بن حنفیه، فرمود: «من برای تفریح و تکبر و فساد و ستم قیام نکردم؛ بلکه برای طلب اصلاح در امت جدم قیام نمودم. من می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. من می‌خواهم به سیره و سنت جدم، رسول الله و پدرم، علی بن ابی طالب(ع) رفتار کنم.»[19] فرزند او خمینی کبیر(ره) نیز گفت: «ما، که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم، باید ببینیم ایشان چه وضعی در زندگی داشت. قیامش، انگیزه‌اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود؛ من جمله، قضیۀ حکومت جور باید از بین برود.»[20] ـ همان‌گونه که عاشورای حسینی ادعانامۀ پاسداران ایمان، عدالت و آزادی بر ضد مرفه‌های بی‌درد، متجاوزان به حقوق اجتماعی و فروغلتیدگان در لجن‌زار تشریفات، اسراف و ابتذال فرهنگی است، انقلاب اسلامی هم فرهنگ بزرگ دفاع از حقوق اجتماعی انسان‌هاست. ـ همان‌گونه که عاشورا قیامی برای احیای مجدد آیین ناب محمدی و حاکمیت فرمان خدا در گسترۀ گیتی، اصلاح نابسامانی‌های بلاد اسلامی، ایجاد امنیت برای جامعۀ مظلوم بشر و اجرای احکام الهی بود، انقلاب اسلامی هم جنبشی احیاگرانه، برای مبانی اندیشۀ اسلامی به شمار می‌رفت. ـ همان‌گونه که عاشورا فریاد عزت و نفی ذلت است که: «هیهات منالذله»، انقلاب اسلامی هم جنبشی عزت‌مدار بود. ـ همان‌گونه که عاشورا احیای فرهنگ شهادت‌طلبی و شهیدپروری است که: «مرحبا بالقتل فی سبیل الله»، انقلاب اسلامی هم روح ایثار و شهادت را در دل جوانان کاشت. ـ همان‌گونه که عاشورا مکتب عمل به تکلیف و امید به خداست: «ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا»، انقلاب اسلامی هم بر مدار تکلیف و نه حصول نتیجه، بنا شد.[21] جیران عزیزی، شمارۀ اشتراک 12728 ¾¾¾ ایستادگی در برابر باطل بی‌شک خون به ناحق ریختۀ جگرگوشۀ رسول الله(ص)، از همان لحظات بعد از واقعۀ کربلا اثر خود را آشکار ساخت و آن‌چنان شیعیان کوفه را در کم‌ترین زمان به پشیمانی و ملامت واداشت که طبری بنا به نقل عبدالله بن عوف ازدی در این‌باره می‌نویسد: «وقتی حسین بن علی کشته شد و ابن زیاد از اردوگاه خویش در نخیله به کوفه آمد. شیعیان یکدیگر را به ملامت گرفتند و پشیمانی کردند و چنان دیدند که خطایی بزرگ کرده‌اند ... و چنان دیدند که رسوائیشان و گناهی که در کار قتل حسین داشته‌اند، جز به کشتن قاتلان وی یا کشته شدن در این راه پاک نمی‌شود.»[22] ازاین‌رو در همان روزهای اول بعد از جریان کربلا، شیعیان در خانۀ سلیمان صرد خزاعی جمع شدند. مسیب بن نجبه شروع به سخن کرد و با بیان این مطلب که «خدا نیکان ما را امتحان کرد و ما را در دو مورد دروغ‌گو یافت؛ در مورد دختر و پسر پیغمبرمان ...، که جان‌های خویش را از او دریغ داشتیم تا در مجاورت ما کشته شد، نه به‌خدا عذری ندارید مگر آن‌که قاتل وی را با کسانی که به ضد او کمک داده‌اند بکشید، یا در این راه کشته شوید ...»[23] طبری مطلبی را از عبدالرحمن بن جندب ازدی نقل می‌کند که: «پس از کشته شدن سالار شهیدان، حسین بن علی(ع)، عبیدالله بن زیاد، بزرگان کوفه را زیر نظر می‌گیرد، ولی عبیدالله بن حر را نمی‌یابد. پس از چند روزی عبیدالله بن حر نزد ابن زیاد می‌آید و ابن زیاد از او می‌پرسد در این چند روز کجا بودی؟ عبیدالله عذر می‌آورد بیمار بودم، ولی ابن زیاد نمی‌پذیرد و با اصرار به این‌که دروغ می‌گویی، بلکه با دشمن ما بودی، سعی در مجاب نمودن ابن حر می‌کند. عبیدالله بن حر در فرصتی که به‌دست می‌آید از غفلت ابن زیاد استفاده کرده و از نزد او خارج می‌شود و هرچه نگهبانان کوشش می‌کنند تا دوباره او را به نزد ابن زیاد برگردانند حاضر نمی‌شود و بعد از رفتن به خانۀ احمر بن زیاد طایی، از آن‌جا به کربلا، قتل‌گاه یاران حسین(ع) رفته و با آنان تجدید پیمان کرده و از حمایت نکردن آن‌ها طلب آمرزش می‌کند.»[24] عبدالحمید ثامنی، شمارۀ اشتراک 725 * * * ˜پی‌نوشت‌ها: 1. نهایة الادب، ج 7، ص 216 و مرضیه محمدزاده، حسین بن علی(ع) امام ارزش‌ها، ص 569. 2. آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، آذرخش کربلا، ص 161 و الامامة و سیاسة، ج 1، ص 186. 3. آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، آذرخش کربلا، ص 161-162. 4. سید محمدرضا طباطبایی نسب، چشمه‌های معرفت (پیرامون بحث امام حسین(ع) و نهضت عاشورا)، ص 214ـ215. 5. مرتضی مطهری، حماسۀ حسینی، ص 140. 6. توبه (9) آیۀ 71. 7. تفسیر نمونه، ج 3، ص 38. 8 . جواد محدّثی، پیام‌های عاشورا، ص 220-224. 9. همان، ص 224. 10. نبرد با ناکثین از این جهت رخ داد که طلحه و زبیر که با (امام) علی بیعت کرده بودند، تقاضای فرمانروایی بصره و کوفه را داشتند، ولی امام با درخواست آنان موافقت نکرد. آن‌دو مدینه را ترک کردند و با استفاده از بیت‌المال غارت شده توسط امویان، ارتش تشکیل داده، بصره را تصرّف کردند و ... این نبرد در سال 36 (ه.ق) رخ داد. نبرد با قاسطین از جریان عزل معاویه توسط امام علی از حکومت شام آغاز می‌شود. نتیجۀ این اختلاف میان امام و معاویه جنگ صفّین بود که جریان حکمیت نیز در آن رخ داد. نبرد با مارقین همان نبرد با خوارج در نهروان است. رک: مهدی پیشوایی، سیرۀ پیشوایان، ص 82ـ84 . 11. بهرام اخوان کاظمی، عناصر اصلی انحراف سیاسی در نیمۀ نخست قرن یکم، فصل‌نامۀ حکومت اسلامی، شمارۀ 24. 12. سفینة البحار، ج 1، ص 633. 13. محمّدرضا حکیمی، قیام جاودانه، ج 6، ص 78. 14. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 17، ص 188. 15. امام خمینی، صحیفۀ نور، ج 4، ص 100. 16. شهید هاشمی‌نژاد، درسی که حسین به انسان‌ها آموخت، ص 447. 17. ابراهیم (14) آیۀ 5 و الجاثیه (45) آیۀ 14. .18 ماهنامۀ رشد معلم، شمارۀ 206، ص 2. 19. مرتضی مطهری، حماسۀ حسینی، ج 2، ص 282. 20. ماهنامۀ رشد معلم، شمارۀ 206، ص 3. 21. همان. 22. تاریخ طبری، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، ج 7، ص 3180. 23. همان. 24.همان، ص 3185.

اسم الکتاب : معارف اسلامی المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    الجزء : 81  صفحة : 4
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست