responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : معارف اسلامی المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    الجزء : 81  صفحة : 14

گوناگون


خواندنی‌ها

ناوچۀ پیکان

شهید محمدابراهیم همتی، اخلاق خیلی خوبی داشت و در مواقع ضرورت با پرسنل مشورت می‌کرد. زمانی‌که عملیات مروارید به پایان رسید و از اسکله‌های البکر و الامیۀ عراق دور می‌شدیم، شهید همتی مرا صدا زد تا بر روی عرشه بروم.

48 ساعت از آغاز عملیات گذشته بودم و من چون افسر مخابرات و مسئول رادار ناوچه بودم، استراحت نکرده بودم. از من تشکر کرد و با دست بر روی شانه‌ام زد و بیش‌ترین علت موفقیت ناوچه و عملیات را به من نسبت داد. در این حین ناگهان صدای فریاد بچه‌های ناوچه بلند شد که موشک به سمت شما می‌آید.

شهید حفیظی معاون شهید همتی به سمت سکان دوید و آن را به طور کامل به سمت چپ چرخاند اما متأسفانه موشک به قسمت انتهایی ناوچه اصابت کرد و من به داخل آب پرتاب شدم.

زمانی که به خود آمدم، شهید همتی را دیدیم که در آخرین لحظات بر روی ناوچۀ پیکان در حال غرق شدن بود، پیکر او هیچ‌وقت پیدا نشد و برای همیشه در قعر آب‌های خلیج فارس مأوا گرفت.

به نقل از: مجتبی مسیحی (همرزم شهید)

محبوبه کشتکاران، شمارۀ اشتراک 2609

¾¾¾

¾برخی از ویژگی‌های مردم آخرالزمان

حضرت علی(ع) رفتار و اعمال مردم آخرالزمان(عج) را چنین بیان می‌کند: «در دورۀ آخرالزمان، مردم به گناهان بزرگ و اعمال زشت می‌پردازند.

این گناهان عبارت‌اند از:

ـ کارهای زشت، آشکار و معمولی می‌شود.

ـ پرده‌های عفّت و شرم، پاره می‌گردد.

ـ زنا و تجاوز پدیدار می‌شود.

ـ مال‌های یتیمان را حلال می‌شمارند و می‌خورند.

ـ رباخواری، رواج می‌یابد.

ـ در پیمانه‌ها و وزن‌ها، کم و کاست می‌کنند.

ـ شراب را به اسم نبید (انگور) حلال شمرده، می‌خورند.

ـ به نام امانت‌داری، خیانت می‌کنند.

ـ مردها خود را به شکل زن‌ها و زن‌ها خود را به شکل مردها در می‌آورند.

ـ به احکام و دستورهای اسلام، بی‌اعتنایی می‌کنند.

ـ برای غیر خدا (ریا و تجارت) به حج می‌روند.

ـ فحش و ناسزا گفتن، بازار گرمی دارد.

ـ غیبت و تهمت، زیاد می‌شود.»

سپس ادامه داد:

«کیفر این زشتی‌ها، گناهان و نافرمانی ‌از دستورهای خداوند، محروم شدن از نعمت‌های حق‌تعالی است.

آگاه باشید ای مردم! کیفر گناهان، ناگهانی به‌صورت بلاهایی مانند زلزله، طوفان، بیماری‌های عجیب و غریب و ... به سراغ شما می‌آیند.

در این دوران، انسان باید همیشه وصیّت‌کرده باشد و باوضو بوده، و نمازش را در اول وقت بخواند، چرا که در صبح، سالم و تندرست است، ولی در شب، در خانۀ قبر و زیر خروارها خاک آرمیده است.»

به نقل از: فرازهایی از زندگی امام علی(ع)، امیرحسین علیقلی، ص 61 و 62

ربابه غنی، شمارۀ اشتراک 8011

¾¾¾

¾آهن در قرآن

عنصر آهن در علوم تجربی با علامت اختصاریFe  نشان داده می‌شود و دارای 26 پروتون و 26 الکترون است. البته تعدادی نوترون نیز دارد. حالا می‌خواهیم ارتباط سورۀ حدید را با این ذرات بنیادی (پروتون، الکترون و نوترون) بیابیم.

در قرآن کریم نام عنصر آهن در سورۀ حدید، به معنای آهن ذکر شده است. خداوند در آیۀ 25 از سورۀ حدید می‌فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوی عزیز

در عربی به آهن، «حدید» گفته می‌شود که با حروف ابجد معادل 26 است. در عین حال، 26 عدد اتمی آهن است و بیان‌گر تعداد پروتون‌های هسته‌ای و تعداد الکترون‌های موجود در اتم آهن می‌باشد. هم‌چنین سورۀ حدید، سورۀ شمارۀ 57 قرآن است و 57 عدد جرمی یکی از ایزوپ‌های‌ آهن با عدد جرمی 57 است.

کلمۀ آهن در آیۀ 25 از سورۀ 57 قرار دارد و تعداد کل آیه‌ها در سورۀ حدید برابر 29 است. اگر این دو را از هم کم کنیم، به عدد چهار خواهیم رسید که تعداد ایزوپ‌های پایدار آهن است. هم‌چنین 4، تعداد لایه‌های اصلی الکترونی در اتم آهن است.

اگر 29 (تعداد آیه‌های سورۀ حدید) و 57 (شمارۀ سورۀ حدید) را به دنبال هم بیاوریم، به سومین انرژی یونیزاسیون آهن (kj/mol 2957) خواهیم رسید؛ یعنی برای جدا کردن سومین الکترون آهن و رسیدن به یون پایدار آهن، مقدار 2957 کیلو ژول بر مول انرژی لازم است.

هر چند می‌توان ارتباطات دیگری نیز بین سورۀ حدید و مفاهیم شیمیایی عنصر آهن یافت، اما به دلیل تخصصی شدن بحث، کلام را در همین جا به پایان می‌رسانیم و می‌گوییم: ستایش مخصوص خدای قادری است که خالق جهان امن است و دعای خیر بر محمد(ص) و خاندان و پیروانش.

به نقل از: فصل‌نامۀ رشد، دورۀ هفتم، شمارۀ 2، زمستان 1388، ص 59

محبوبه کشتکاران، شمارۀ اشتراک 2609

¾¾¾

¾ضرب‌المثل‌ها

ـ وقتی‌که آب و آتش می‌جنگند، همیشه آب است که پیروز می‌شود. «اسپانیایی»

ـ آب پاک، نخستین و بهترین داروی جهان است. «اسلواکی»

ـ ابلهان در کلیۀ کارها فضولی و مداخله می‌کنند، جز در کار خودشان. «آلمانی»

ـ یک تکه گوشت فاسد، تمام غذا را فاسد می‌کند. «چینی»

ـ وقتی‌که از اخلاق یک مرد سر در نمی‌آوری، به دوستانش نگاه کن. «ژاپنی»

ـ وقتی‌که با نیکان هستیم، نیک می‌شویم. «هلندی»

ـ وقتی‌که کبوتر با زاغ پرواز می‌کند، پرهایش سفید می‌ماند، ولی قلبش سیاه می‌گردد. «آلمانی»

ـ ماهی که در آب زندگی می‌کند، نباید تمساح را دوست خود سازد. «هندی»

ـ عقاب زیرک، چنگال خود را پنهان می‌کند. «ژاپنی»

ـ اسب تیزرو، مواظب جلوی پایش است و مرد حسابی، مواظب حرف‌هایش. «آذربایجانی»

به نقل از: سفر و گردشگری، ص 226

علی انصاری، شمارۀ اشتراک 12587

¾¾¾

¾تناقضات زندگی ما در عصر پیشرفت و کام‌یابی

ـ ما امروزه خانه‌های بزرگ‌تر، اما خانواده‌های کوچک‌تر، راحتی بیش‌تر اما زمان کم‌تری داریم.

ـ مدارک تحصیلی بالاتر، اما درک عمومی پایین‌تر؛ یعنی با وجود آگاهی بیش‌تر، قدرت تشخیص کم‌تری داریم.

ـ متخصصان بیش‌تر، داروهای بیش‌تر، اما سلامتی کم‌تر.

ـ بدون ملاحظه ایام را می‌گذرانیم، خیلی کم می‌خندیم، خیلی تند رانندگی می‌کنیم، خیلی زود عصبانی می‌شویم، تا دیروقت بیدار می‌مانیم، خیلی خسته از خواب برمی‌خیزیم، خیلی کم مطالعه می‌کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می‌کنیم و به ندرت دعا می‌کنیم.

ـ با وجود دارایی‌های فراوان‌، ارزش‌هایمان کم‌تر شده است. خیلی زیاد صحبت می‌کنیم، به اندازۀ کافی دوست نمی‌داریم و خیلی زیاد دروغ می‌گوییم.

ـ زندگی ساختن را خوب یاد گرفته‌ایم، اما خوب زندگی کردن را نیاموخته‌ایم، تنها به زندگی، سال‌های عمر را افزوده‌ایم و نه زندگی را به سال‌های عمرمان.

ـ ساختمان‌های بلندتر داریم، اما طبع کوتاه‌تر، بزرگ‌راه‌های پهن‌تر، اما دیدگاه‌های باریک‌تر.

ـ بیش‌تر خرج می‌کنیم، اما کم‌تر داریم، بیش‌تر می‌خریم، اما کم‌تر لذت می‌بریم.

ـ ما تا ماه رفته و برگشته‌ایم، اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایۀ جدیدمان، از یک سوی خیابان به آن‌سو برویم.

ـ فضای بیرون را فتح کرده‌ایم، اما نه فضای درون را، ما اتم را شکافته‌ایم، اما نه تعصب خود را.

ـ بیش‌تر می‌نویسیم، اما کم‌تر یاد می‌گیریم، بیش‌تر برنامه می‌ریزیم، اما کم‌تر به انجام می‌رسانیم.

ـ عجله کردن را آموخته‌ایم و نه صبر کردن را، درآمدها بالاتر، اما اصول اخلاقی پایین‌تر.

ـ کامپیوترهای‌مان روز افزون است تا اطلاعات بیش‌تری نگه‌داری و رونوشت‌های بیش‌تری تولید کنیم، اما ارتباطات کم‌تری داریم. این یعنی همان کمیت بیشتر و کیفیت کم‌تر.

ـ اکنون زمان غذاهای آماده، اما دیر هضم است، مردان بلند قامت، اما شخصیت‌های پست. سودهای کلان، اما روابط سطحی.

ـ فرصت بیش‌تر، اما تفریح کم‌تر، تنوع غذای بیش‌تر، اما تغذیه ناسالم‌تر. منازل رؤیایی، اما خانواده‌های از هم پاشیده.

ـ بدین دلیل است که پیش‌نهاد می‌کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیت‌های خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است.

ـ در جست‌وجوی دانش باشید، بیش‌تر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید، بدون آن‌که توجهی به نیازهایتان داشته باشید.

به نقل از: مجموعۀ کلیدهای اسرار، ج 3، ص 14 و 15

محمدحمید داستان‌پور، شمارۀ اشتراک 13866

¾¾¾

¾انتخاب

«انتخاب» از دشوارترین لحظات برای انسان است.

وقتی «لحظۀ انتخاب» فرا می‌رسد، وسوسه‌ها و تردیدها هم به سراغ تو می‌آیند و آن «جلوه»ای را که در یک «برق معنویت» دیده‌ای، از نظر و نگاهت محو می‌سازند.

«چگونه بودن» یکی از همین انتخاب‌های دشوار است.

شخصیت تو گاهی در گرو همین تصمیم‌ها و برگزیدن‌هاست.

این تویی که خمیرمایۀ «هستی» خود را با دو دستِ «انتخاب» خویش، شکل می‌دهی و می‌سازی.

یک شب، در خلوت خویش، رو به آینۀ حقیقت بنشین و با خودت، بی‌واسطه و بی‌ریا حرف بزن. تو کیستی؟ چیستی؟ کجایی؟ چه می‌کنی؟ چگونه‌ای؟

تو مختاری، پس ناچار باید انتخاب کنی. بزرگی آدم‌ها به بزرگی انتخاب‌های آن‌هاست، تو می‌خواهی بزرگ باشی یا کوچک؟

این دیگر با خودِ توست، اما این را هم بدان که انتخاب تو همواره با توست، تا ابد، تا همیشه!

به نقل از: گامی در مسیر، جواد محدثی

الهام رحیمی‌نژادقوام‌آبادی، شمارۀ اشتراک 15232

¾¾¾

¾آیا می‌دانید؟

ـ یکی از بهترین فرصت‌ها برای خودسازی، ماه مبارک رمضان است.

ـ از بهترین وقت‌ها در ماه رمضان، سحرهای آن است.

ـ از جامع‌ترین دعاها در این ماه، دعای ابوحمزۀ ثمالی است.

ـ از بهترین لحظات روزه‌دار، لحظۀ افطار است.

ـ استجابت دعا در این ماه تضمین شده است.

ـ شیطان علی‌رغم در بند بودن، در کمین‌گاه روزه‌داران است.

ـ بدترین تغذیه در سحر و افطار، غذاهای آماده مانند پیتزا و ساندویچ و نوشابه می‌باشد.

ـ بی‌کیفیت‌ترین نان برای سحر و افطار نان ماشینی و ساندویچی است.

ـ بهترین عمل در سحر و افطار پرهیز از پرخوری است.

به نقل از: روزنامۀ همشهری، مورخ 12/6/1387، ص 5

محمدعلی میرجلیلی، شمارۀ اشتراک 5269

¾¾¾

¾میخ‌های روی دیوار

پسر بچه‌ای بود که اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه‌ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می‌شوی، یک میخ به دیوار بکوب. روز اول، پسر بچه 27 میخ به دیوار کوبید. طی چند هفته بعد، همان‌طور که یاد می‌گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند، تعداد میخ‌های کوبیده شده به دیوار کم‌تر می‌شد. او فهمید که کنترل عصبانیت آسان‌تر از کوبیدن میخ‌ها به دیوار است. بالآخره روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی‌شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیش‌نهاد داد هر بار که می‌تواند عصبانیتش را کنترل کند، یکی از میخ‌ها را از دیوار درآورد. روزها گذشت و پسر بچه توانست تمام میخ‌ها را از دیوار بیرون آورد. پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت: «پسرم! تو کار خوبی انجام دادی که توانستی بر خشم پیروز شوی، اما به سوراخ‌های دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته‌اش نمی‌شود. وقتی تو در هنگام عصبانیت حرف‌هایی می‌زنی، آن حرف‌ها هم چنین آثاری بر جای می‌گذارند. تو می‌توانی چاقویی در دل انسان‌ها فرو کنی و آن را بیرون آوری، اما هزاران بار عذرخواهی هم فایده ندارد، آن زخم سرجایش است، زخم زبان هم که از اثرات عصبانی شدن است، به اندازۀ زخم چاقو دردناک است.

طاهره عظیمی، شمارۀ اشتراک 1371

¾¾¾

¾من شهید نیستم

توی یکی از عملیات‌ها برادری مجروح شد و به حالت اغما به زمین افتاد. در همان لحظه آمبولانسی که شهدای منطقه را جمع می‌کرد و به معراج می‌برد، از راه رسید و او را قاطی بقیه هُل هُلَکی انداخت بالا و گاز ماشین رو گرفت و دِ بُرو. راننده در آن جنگ و گریز تلاش می‌کرد که خودش را از تیررس دشمن دور کند و از طرفی ویراژ می‌داد تا توی چاله چوله‌های ناشی از انفجار نیفتد.

مجروع بر اثر جابه‌جایی و فشار به هوش آمد و یک دفعه خودش را میان شهدا دید. اول تصور کرد که ماشین دارد مجروحان را به پست امداد می‌برد. اما خوب که دقت کرد، دید انگار همه شهید شده‌اند و تنها او زنده است. دست‌پاچه و هراسان بلند شد و نشست وسط ماشین و با صدای بلند بنا کرد داد و فریاد کردن که: «برادر برادر! منو کجا می‌بری، من شهید نیستم، نگه دار می‌خوام پیاده بشم، منو اشتباهی سوار کردی، نگه دار من طوریم نیست...!»

راننده که گویی حواسش جای دیگر بود، از آیینه زیر چشمی نگاهی به پشت ماشین انداخت و با همان لحن داش مشتی‌اش گفت: «تو هنوز بدنت گرمه، حالیت نیست. تو شهید شدی، دراز بکش، دراز بکش، بزار به کارمون برسیم.»

به نقل از: مجلۀ کوله‌بار (راهیان نور)

ملیحه‌سادات حمزه‌جبلی، شمارۀ اشتراک 14116

¾¾¾

 ¾لذّت نماز

روزی یکی از دانش‌آموزان را دیدم که بعد از نماز جماعت مشغول ذکر و گریه و حالات عرفانی عجیبی بود، خیلی لذت بردم، با این‌که در پایۀ اول راهنمایی بود، ولی از نظر اعتقادی در سطح بالایی بود.

یک‌بار او را کنار کشیدم و گفتم: خوش به حالت عجب حالی، چگونه به این درجه و مقام رسیدی؟ گفت من در کودکی نزد پدربزرگم زندگی می‌کردم وقتی هفت ساله بودم، نیمۀ شب برای رفتن به دستشویی از رختخواب بلند شدم دیدم پدربزرگم رو به قبله نشسته و عبایی به دوش انداخته و مشغول نماز خواندن است از حالت او خوشم آمد، کنارش نشستم تا نمازش تمام شود. آن‌گاه از من پرسید: پسر چرا نشسته‌ای؟ برو بخواب، گفتم بابابزرگ از کار شما خوشم آمده، خوابم نمی‌آید و می‌خواهم پیش شما بنشینم. گفت: نه (برو بخواب) علی‌رغم میل باطنی رفتم و خوابیدم تا فردا شب که باز از خواب بیدار شدم، دیدم پدر بزرگم مانند شب قبل مشغول نماز خواندن است کنارش نشستم به من گفت برو بخواب، گفتم دوست دارم هر چه شما انجام می‌دهید من هم یاد بگیرم و هر چه شما می‌گویید من هم تکرار کنم. پدر بزرگم وقتی دید که من خیلی مصرّ هستم و علاقه دارم، گفت: رو به قبله بنشین بعد گفت یک مرتبه بگو: «یا حیّ یا قیّوم» من هم تکرار کردم سپس گفت برای امشب کافی است حالا برو بخواب این کار را تا چند شب تکرار کردم و هر شب ذکر «یا حیّ یا قیّوم، یا حاضر و یا ناظر» را هفت بار تکرار می‌کردم. کم‌کم وضو گرفتن را هم آموختم و پس از آن‌که وضو می‌گرفتم این جمله را رو به قبله هفت مرتبه تکرار می‌کردم نیمه‌شب‌ها هم بدون این‌که نزد پدر بزرگم بروم قبل از اذان صبح بیدار می‌شدم و پس از خواندن نماز، تسبیح به دست می‌گرفتم و هفت مرتبه «یا حاضر و یا ناظر» می‌گفتم و از این‌ کار حظ و لذت روحانی می‌بردم تا این‌که در مدرسه با حضور شما مربی قرآن و پرورشی برنامه‌های نمازم کامل‌تر شد. خدا را شاکرم.

به نقل از: روزنامۀ نگاه، شمارۀ 427، اسفند 1388

مهدی محمدی‌فرید، شمارۀ اشتراک 14227

¾¾¾

¾درسی از تواضع

روزی برای ثبت‌نام وارد سپاه هویزه شدم، کفش‌هایم را درآوردم و داخل سالن شدم. بعد از چند لحظه که برگشتم باران آمده بود و زمین گِل بود. به یکی از برادران که از آن طرف به این طرف می‌آمد گفتم: «لطفاً کفش‌هایم را بده»، اما ایشان توجه نکرد، بلافاصله دیدم یکی از پاسدران رفت و کفش‌هایم را آورد، من خیلی ساده تشکر کردم.

بعد از چند دقیقه اذان گفتند، دیدم همان برادر که کفش‌هایم را آورده، امام جماعت است. از بچه‌ها سؤال کردم: «ایشان کیست؟» گفتند او حسین علم الهدی (فرماندۀ سپاه) است. من بسیار شرمنده شدم که ایشان کفش مرا آورده و بسیار شیفتۀ اخلاقش شدم.

به نقل از: مجلۀ اطلاعات هفتگی، شمارۀ 3129، اسفند 1382

مریم عظیمی، شمارۀ اشتراک 503

¾¾¾

¾هفتاد روز در سجده

یک روز جهت سرکشی به منطقۀ کوشک رفته بودم. در این منطقه با عراقی‌ها دائم درگیری داشتیم. اما چند ماهی بود که بچه‌های ما منطقه را گرفته بودند و آن‌جا آرام بود. اما هیچ‌کدام از دو طرف آن‌جا مستقر نبودند. در محلی به نام پیچ ابرویی (به علت جدا شدن از خاکریز به این نام خوانده می‌شد)، من جایی را دیدم که شبیه سنگر بود. وقتی نزدیک‌تر رفتم متوجه حضور یک برادر رزمنده شدم که در حال سجده بود، ولی وقتی نزدیک‌تر شدم دیدم او در همان حال به شهادت رسیده است. من به طور دقیق مطلع بودم که حدود هفتاد روز است که حتی یک نیروی خودی این طر‌ف‌ها نیامده و آخرین نیروهایی هم که این‌جا بوده‌اند، از تیپ 33 المهدی وارد این جا شده بودند، ولی بعد به عقب رفته و عقب‌تر مستقر شده بودند. مهم‌ترین ویژگی‌های این شهید سه چیز بود: یکی این‌که: حتی او از حالت سجدۀ خود هم خارج نشده بود و دست‌ها و پیشانی هنوز در موضع خود بود. دوم این‌که: بدن او طراوت و شادابی خود را حفظ کرده بود و سوم این‌که: از بدن او هیچ بوی بدی به مشام نمی‌رسید. من که فرصت نداشتم او را به عقب ببرم، به بچه‌ها اطلاع دادم که در این منطقه یک شهید داریم و آن‌ها هم تأیید کردند که از هفتاد روز پیش هیچ‌کس به آن‌جا نرفته و با ذکر ویژگی‌ها متوجه شدیم که او از شهدای همان تیپ بوده است.

به نقل از: نماز عشق، نویسنده ابوالفضل دربانیان، به نقل از: حسین عرب

راضیه شوقیان، شمارۀ اشتراک 14982

¾¾¾

¾انگیزۀ مطالعه

وقتی انسان در خود احساس نیاز کند، در او تنش ایجاد شده و به تکاپو می‌افتد تا آن نیاز برطرف شود. مثلاً وقتی تشنه می‌شود برای برطرف شدن تشنگی آب می‌نوشد. در مورد مطالعه نیز همین‌طور است تا وقتی احساس نیاز نکنیم و نخواهیم پیشرفت کنیم، به سراغ مطالعه نمی‌رویم. گاهی اوقات این احساس ضعیف شده و خود را بی‌نیاز به آموختن می‌دانیم پس باید فکر کنیم چه فرصت‌ها و چه زمینه‌هایی پیش رو داریم و برای رسیدن به هدف هرگز دست از تلاش برنداریم.

با مطالعه کردن از تجربیات، راهنمایی‌ها، خبرها و نتایج سال‌ها تلاش دیگران مطلع می‌شویم و یاد می‌گیریم که چگونه زندگی بهتر داشته باشیم.

رشد و شکوفایی استعدادها، توانایی‌ها و دانش هر انسان، به کمیت و کیفیت مطالعۀ او بستگی دارد.

به نقل از: رمز موفقیت، تدوین و نگارش ز. عمومی

زهره عمومی

¾¾¾

سرود عشق

پیام هم‌دلی‌ها، هم‌نوایی‌های ما، قرآن

سرود عشق و راز هم‌صدایی‌های ما، قرآن

کلید گنج اسرار خدا، مفهوم زیبایی

برای من، برای تو، پیام آشنا، قرآن

بیا تا روشنایی، تا خدا، تا بی‌نهایت‌ها

که راه آشنایی‌هاست بی‌چون و چرا، قرآن

چراغ راه تا دروازه‌های عشق و بیداری

و راه ارتباطِ سبز دل‌ها با خدا، قرآن

زلال جاری نور است، در جمع پریشانی

قیامت در قیامت می‌کند هر جا بُوَد قرآن

تفاهم، دوستی، هم‌بستگی، یاری، مددکاری

فراهم می‌شود در سایۀ پیوند با قرآن

جهانی را بشارت می‌دهد از صلح و آزادی

مداوا می‌کند درد جهان خسته را، قرآن

چو خورشید است و می‌تابد به راه روشن فردا

در این دریای جوشان، این یم بی‌انتها، قرآن

شعر از: زهرا صفایی

خدیجه رستم‌نژاد، شمارۀ اشتراک 18408

¾¾¾

تماشای گل

عمرم تمام گشت ز هجران روی تو

ترسم شها! به خاک برم آرزوی تو

با آن‌که روی ماه تو از دیده شد نهان

عشاق را همیشه بود دیده سوی تو

خورشید چهره‌ات چو نهان شد ز چشم خلق

شد روزشان سیاه از این غم، چو موی تو

دامن پر از ستاره کنم شب ز اشک چشم

چون بنگرم به ماه و کنم یاد روی تو

گردش به باغ، بهر تماشای گل بود

گل‌های باغ را نبود رنگ و بوی تو

هم‌چون مسیح جان به تن مردگان دمد

گر بگذرد نسیم سحرگه ز کوی تو

تا کی ز هجر روی تو سوزیم هم‌چو شمع

شب‌ها به یاد روی تو و گفت‌وگوی تو

رحمی به حال عاشق از پا فتاده کن

تا کی به هر دیار کند جست‌وجوی تو

شعر از: شهید حسین شاهد

مسعود رجب‌زاده، شمارۀ اشتراک 12158

¾¾¾

                               پنج اندرز

گفت با عیسی، خدای عیب‌پوش

نیک اندرزی ز من می‌دار گوش

با ملائک می‌کنی پرواز، اگر

بشنوی پند و رها گردی ز شرّ

پنج خصلت نک بیاموزم ترا

تا ز قید و بندها گردی جدا

مهربانی را چو خورشید جهان

بهر مخلوقات می‌کن امتحان

بر فقیر و بر غنی یک‌سان بتاب

نور می‌خور، روشنی ده، رخ متاب

کوه و دشت و بحر را گرمی بده

آهن و فولاد را نرمی بده

در تواضع کن زمین را انتخاب

خاک دارد جلوه‌های نابِ ناب

خاکساری زیب مردان خداست

بوتراب از واژه‌های پربهاست

باش در تسلیم، هم‌چون مردگان

پا زنی بر گور، نارد بر زبان

باد و باران و تگرگ و سیل و برف

بر تن مُرده خورد، ناید به حرف

لیک تسلیم خداوند حکیم

او که رزاق است و رحمان و رحیم

هم‌چو شب اسرار را پوشیده دار

بهر هر دل‌خسته‌ای می‌باش یار

در سخاوت نهر را اندیشه کن

شوق بلبل در چمن را پیشه کن

تا بگوید مرغ خوش‌خوان حمد حق

بر بیابان گشت باران مستحق

نیک گر محمودِ عبد حق شوی

هم به ذات واحدش ملحق شوی

شعر از: محمود رحمانی

جیران عزیری، شمارۀ اشتراک 12728

¾¾¾

تب تابوت

آسمان‌ها هوس پرزدنش را دیدند

شمع‌ها شوق تب سوختنش را دیدند
 

چوب‌هایی که کبود از تب شعله بودند

گل سرخ چمن پیرهنش را دیدند

کوچه‌هایی که در آن راه فدک را بستند

بغض نشکفتۀ باغ حسنش را دیدند

ماه و خورشید که شهرت به صداقت دارند

طعنۀ روز و شب مرد و زنش را دیدند

پهلوانان عرب، پشت قیامی پرشور

خطبه خطبه سخن خط شکنش را دیدند

وقت تشییع غریبانه، چهار آینه‌دار

روی ستاند، تب تابوت تنش را دیدند

آه!! گل‌های علی زودتر از خاک بقیع

دست آغوش گشای کفش را دیدند

شعر از: جواد محمد زمانی، دفتر غزل شاعران معاصر، نشر آرام دل

محمدعلی عرب، شمارۀ اشتراک 526

1 . هر یک از مطالب خواندنی (شعر، داستان، لطیفه، حکایت، خاطره، نکتۀ علمی، دانستنی‌ها و نظایر آن) پنج امتیاز دارد. بنابراین امتیاز کامل به کسانی تعلق می‌گیرد که حداقل چهار مورد از موضوعات مذکور را ارسال نمایند.

2 . مطالب ارسالی برای بخش خواندنی‌ها حتماً با نام منبع ذکر شود.

3 . مطالبی در اولویت چاپ قرار می‌گیرند که مستند باشند.

4 . اشعاری در این بخش چاپ خواهد شد که نام شاعر و سرایندۀ اصلی آن‌ها نوشته شده باشد.

5 . به ده نفر از کسانی که بهترین مطالب خواندنی را ارسال نمایند جوایزی به قید قرعه اهدا خواهد شد.

6 . آخرین مهلت ارسال خواندنی‌ها (31/6/1389) می‌باشد.

اسم الکتاب : معارف اسلامی المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    الجزء : 81  صفحة : 14
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست