تهمت: آنگاه كه مسخرگيها نتيجهاي نميبخشيد و پايمردي رسولان ادامه مييافت، تهمتها و نسبتهاي ناروا بر ايشان آغاز ميشد؛ تهمت جادوگري، ديوانگي، شاعري،[1] سفاهت،[2] سحر زدگي[3] و كهانت از جملة اين نسبتهاي نارواست.[4]
براي نمونه قرآن ميفرمايد: كَذَلِكَ مَا أَتَي الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُون؛[5] «بدينسان بر كساني كه پيش از آنان بودند هيچ پيامبري نيامد جز اينكه گفتند: ساحر يا ديوانهاي است».
بهانهجويي و جدال: پس از استهزاها و تحقير و تهمتها بر ضد انبيا و بينتيجه ماندن تمام اين نيرنگها، بهانهجوييهاي دشمنان آغاز ميگرفت. آنان ميكوشيدند به بهانههاي مختلف از قبول دعوت حق سر باز زنند و ديگران را نيز در اين راه با خود همراه سازند: روزي ميخواستند خدا به طور مستقيم با آنان سخن بگويد؛[6] روز ديگر ايمان آوردن خود را منوط به آن ميكردند كه معجزاتي همچون معجزات پيامبرانشان در اختيارشان نهاده شود؛[7] گاه ميخواستند فرشتگان بر آنان نازل شوند[8] يا خدا را به چشم خود و آشكارا ببينند،[9] و گاه به پيامبر ميگفتند كه بايد قرآن ديگري بياورد،[10]... .
[1] صافات (37)، 36؛ انبياء(21)، 5؛ طور(52)، 30. [2] اعراف (7)، 66. [3] اسراء (17)، 47. [4] تهمتهاي ديگري نيز به انبيا(عليهم السلام) نسبت داده شده است؛ از جمله:
دينفروشي(غافر، 26)؛ دروغگويي(غافر، 37)؛ افساد در زمين (اعراف، 127؛ غافر، 26)؛ وطنفروشي (اعراف، 110؛ طه، 57 و 63؛ شعراء، 35)؛ زورگويي و قتل (قصص،19).