قياس با دورههاي بعد چندان نظرگير نبود. در اين دوره معاندانِ اصليِ اسلام، همان دشمنان خارجي بودند.
1. كفار و مشركان: اين گروه از دشمنان، كساني بودند كه آشكارا با اصل دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به توحيد و يگانه پرستي مخالفت ميورزيدند و نبوّت حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) را انكار ميكردند و سخن ايشان اين بود: مَا أَنتَ إِلاّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا؛[1] «تو جز بشري همچون ما نيستي».
اين دشمنان پس از نخستين دعوت آشكار پيامبر(صلى الله عليه وآله) لب به استهزاي او گشودند، و وي را ديوانه و جِن زده خواندند.[2] سپس وي را تطميع كردند، و وقتي پاسخ منفي شنيدند دست به آزار و شكنجة پيروان او گشودند. آنان همچنين مانع گرايش اشخاص و قبايل به اسلام مي شدند و ميكوشيدند تا از رسيدن آيات وحي به گوش تشنگان آن جلوگيري كنند.
كفار و مشركان عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ كرده بودند كه گروهي به دستور پيامبر به حبشه هجرت كردند. پس از مدتي نيز پيامبر و بنيهاشم و ديگر ياران او از جانب كفار قريش تحريم و طرد شدند و به ناچار در شِعب ابوطالب منزل گزيدند.
اين دشمنيها پس از هجرت به مدينه نيز ادامه يافت و جنگها و خونريزيهاي فراواني به بار آورد. جنگهاي بدر و احد و خندق و حنين و ... همگي رهاورد اين ستيزهجوييها بود.
2. اهل كتاب: اين عنوان دربارة كساني به كار ميرود كه خود را پيرو انبياي الهيِ پيش از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) ميدانند و به اديان آسمانيِ قبل از اسلام معتقدند. پيروان موسي(عليه السلام) و عيسي(عليه السلام) (يهود و نصارا) عمدهترين گروههاي اهل كتاب را تشكيل ميدهند.
[1] شعراء(26)،154. [2]فَاسْتَهْزَؤا مِنهُ و قالوا جُنَّ محمّد بن عبداللّه… ... (محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 18، ص 180).