در هيچ شهري هشدار دهندهاي نفرستاديم جز آنكه خوشگذرانانِ آنها گفتند: ما بر آنچه شما بدان فرستاده شدهايد كافريم، و گفتند: ما دارايي و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.
اينان به صراحت كفر خود را اعلان ميكردهاند و سرماية مادي و كسانِ خويش را ملاك هر گونه برتري و عامل نجات از هر خطر و مصيبتي ميشمردهاند.
همچنين، پيش از ديگران، «مهتران» و سران قوم بودند كه عَلَم سركشي و كفر برميداشتند: قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِين؛[1]«مهترانِ قومش (قوم نوح) گفتند: واقعاً ما تو را در گمراهي آشكاري ميبينيم».
از اين آيه و نيز آيات چندي در اين باره آشكار ميشود سران قوم، كه اهل استكبار و گردنكشي نيز بودهاند، پيشروان مبارزه با دعوت انبياي الهي بودهاند.[2]
انگيزههاي ستيز با انبيا
بازكاويِ كتاب وحي در زمينة خاستگاههاي درونيِ مخالفت با دعوت انبيا، نكات فراواني به دست ميدهد. شايد بتوان اموري را كه قرآن، انگيزههاي ستيزهجويي با پيامبران ميخواند، به چند عامل كلّي تحويل برد.
1. استكبار: دليل كفر ورزيِ بسياري معاندانِ رسالت، حالت تكبري است كه در جانِ بسياري سركشان از دعوت انبيا ريشه دارد. آنگاه كه موسي(عليه السلام) فرعونيان را به توحيد دعوت كرد، آنان در مقابل دعوت او استكبار ورزيدند و مقام بلندي براي خود ميپنداشتند و همين امر مانع قبول دعوت موسي(عليه السلام) شد:
[1] اعراف(7)، 60. همچنين در اين زمينه مراجعه كنيد به: اعراف(7)، 66؛ اعراف(7)، 75 ـ 76؛ اعراف (7)، 88 . [2] ر.ك: محمّدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ج 5، ص 63 ـ 65.