دوَل اسلامي را اغفال ميكنند. گاهي به اسم شيعه و سنّي اختلاف ايجاد ميكنند ... . آنها ديدند كه با اين دولت اسلامي (دولت عثماني) به اين قوياي، نميشود ذخاير را برد؛ [پس بايست] چارهاي كرد، [و آنها چاره در اين ديدند كه] دولت عثماني را به دولتهاي بسيار كوچك، كوچك تجزيه كنند...»[1] و «براي هر يك از آنها هم، يا اميري قرار دادند يا سلطاني قرار دادند يا رئيس جمهوري قرار دادند: آنها در قبضة مستعمرهچيها، و ملّت بيچاره [هم] در قبضة آنها!»[2]
به اين ترتيب امام خميني به خوبي در مييافت كه قدرتهاي بيگانه با بهرهگيري از الگوي جايگزيني دولتهاي لائيك سعي در تلاشيِ نيروهاي مذهبي دارند و همان طور كه در تركيه، به مثابة بازماندة امپراتوري عظيم عثماني «آتاتورك» را به قدرت رساندند، نهضتها و حركتهاي اجتماعي سياسيِ ديني ايران را نيز به سوي الگوهاي ليبرالي و ملّيگرايانه سوق ميدهند و در نهايت نيز ميكوشند تا دولتي لائيك را بر سر كار آورند.
دشمنشناسي و دشمنستيزي
بنا بر آنچه گذشت، آيتالله خميني(رحمه الله)، فقيهي بود بافراست و خودساخته و آگاه به مسائل سياسي و اجتماعي زمانه كه بر خود فرض ميدانست در هر حال براي خدا و اعلاي كلمه حق قيام كند، و از آنجا كه سلطنت پهلوي را مصداق طاغوت و حكومت باطل ميشمرد از همان ابتدا به مبارزه با آن پرداخته بود و فرصتي ميجُست تا آن را بر اندازد. سالهاي نخستِ پس از شهريور 1320، يكي از اين فرصتهاي مناسب بود. با اشغال ايران به دست متفقين و وضعيت نابسامان ارتش ايران، و نيز فقدان سازمانهاي قوي امنيتيِ داخلي، حضرت امام
[1]صحيفة نور، ج 1، ص 86 ـ 87 . [2] همان، ص 87 .