شوراي اسلامي به بار نشست. اين قيام نيز در اصل براي اقامة احكام اسلام و جلوگيري از ظلم و بيدادِ ارباب قدرت و قطع سلطهجوييِ بيگانگان صورت پذيرفته بود. امام خميني(رحمه الله) در اين اوضاع رشد ميكرد و به درستي دريافته بود كه ملّت مسلمان ايران با اتكا به فرمان و فتواي مراجع تقليد و رهبران ديني توانستهاند بر قدرتهاي بزرگي چون سلطنت قاجار يا دولتهاي خارجي غلبه كنند. او ديده بود كه با مقاومت روحانيان و مردم، و تحصن آنان در حرم حضرت عبدالعظيم حسني و حرم حضرت معصومه(عليها السلام) چگونه مظفرالدين شاه مجبور شده بود صدر اعظم مقتدري همچون عين الدوله را عزل كند و به برگزاري انتخابات و تأسيس مجلس شوراي اسلامي و تدوين قانون اساسي تن دهد.[1]
او همچنين سير اوجگيري و سقوط مشروطه را به خوبي مشاهده كرده و دريافته بود نهضتي كه با انگيزة ديني و با قيامي انقلابي و جهادي بر پا شده بود، چگونه با نفوذ عوامل بيگانه و تلاش عناصر خودفروخته از هدف اصيل و اوليِ خويش دور افتاده بود و خودْ تيشه بر ريشة دين ميزد؛ به گونهاي كه سرانجام آيتالله شيخ فضلالله نوري كه از بنيانگذاران اين نهضت به شمار ميآمد، به دست همين مشروطه خواهانِ غربزده بر دار شد و به شهادت رسيد.[2]
[1] در متن دستخط مظفرالدين شاه (16 جمادي الثاني 1324 ه . ق.) چنين ميخوانيم: «مقرر ميداريم كه مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صحيحاً داير نموده، و بعد از انتخاب اعضاي مجلس، فصول و شرايط نظامنامة مجلس شوراي اسلامي را موافق تصويب و امضاي منتخبين، به طوري كه موجب اصلاح عموم مملكت و اجراي قوانين شرع مقدس گردد، مرتب نمايند» (ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج 3، ص 558). [2] «تاريخ درس عبرتي است براي ما. شما وقتي تاريخ مشروطيت را بخوانيد ميبينيد كه در مشروطه بعد از اينكه ابتدا پيش رفت، دستهايي آمد و تمام مردم ايران را به دو طبقه تقسيمبندي كرد... . به آنجا رساندند كه آنهايي كه مشروطهخواه بودند به دست يك عدّه كوبيده شدند؛ تا آنجا كه مثل مرحوم حاج شيخ فضلالله نوري را در ايران براي خاطر اينكه ميگفت بايد مشروطه مشروعه باشد و آن مشروطهاي كه از غرب و شرق به ما برسد قبول نداريم، در همين تهران بر دار زدند و مردم هم پاي دار او رقصيدند يا كف زدند» (صحيفة نور، ج 18، ص 135 ـ 136).