قرآن نيز برميآيد كه برخي ملائك بر گروهي ديگر فرمانروايي دارند؛ براي مثال جبرئيل ملكي است كه فرمانرواي گروهي از فرشتگان است، و آنان جملگي به فرمان او گردن مينهند: مُطَاعٍ ثـَمَّ أَمِين؛[1] همچنين گروهي حامل عرش خداوندياند يا گرد آن قرار دارند؛ گروهي ديگر مأمور رساندن وحي به پيامبراناند؛ برخي تدبير امور عالم را بر عهده دارند؛ شماري مسئول ثبت و ضبط اعمال بندگاناند؛ پارهاي هنگام موت و در عالم برزخ به مؤمنان بشارت ميدهند؛ عدّهاي در قيامت و در جايگاهي خاص بر مؤمنان درود ميفرستند؛ جمعي كارگزاران بهشت و نوزده نفري نيز موكلان و گماشتگان دوزخاند و...؛[2] اما به هر روي در ميان آنان هيچ درگيري و تزاحمي نيست.
انتخابگري انسان
چرا در عالم ملائك هيچ ستيزهاي در نميگيرد ولي در جهان مادي و ميان انسانها همواره جنگ و خونريزي و نزاع برقرار بوده است؟
بايد دانست آنچه موجب ارزش انسان ميشود اين است كه كارهاي او برگزيدة يك راه از ميان چند راه است. درونِ انسان گرايشهاي مختلفي وجود دارد كه معمولاً در مقام عمل با هم تزاحم مييابند؛ شبيه نيروهاي مختلفي كه از جهات مختلف بر يك جسم اثر ميكنند؛ جاذبهاي آن را به اين سوي ميكشاند و جاذبهاي ديگر به سويي ديگر. در طبيعت وقتي نيروها، بدينگونه، جهاتي مختلف داشته باشند، آنچه تحقق مييابد برآيند نيروهاست. اما دربارة انسان وضع به گونهاي ديگر است؛ يعني چنان نيست كه هر جاذبهاي قويتر باشد، خود بهخود انسان را مقهور خويش سازد. آدمي نيرويي دارد كه ميتواند در برابر جاذبههاي قوي نيز مقاومت كند. او نيرويي دارد كه با آن ميتواند از