و همان گونه كه بعضي غذاها جسم آدمي را توانمند و شاداب ميكنند، برخي اعمال موجب رشد و تعالي و سُرورِ جان او ميشوند؛ براي مثال ياد خدا، صداقت، بردباري، سخاوت، و علوم نافع، براي روح انسان همچون غذا هستند و جان آدم بر اثر تغذيه از آنها رشد و نمو ميكند، و گرايشهاي پليد و پست حيواني، مانند شهوتپرستيها، خودخواهيها و حسدورزيها، آفتهايي خطرناك و كشنده براي روح انسان به شمار ميآيند. بنابراين از منظر اسلام ـ درست در مقابل پوزيتويسم اخلاقي ـ ملاك خوبي و بدي، يك سلسه امور واقعي هستند كه به سعادت و شقاوت انسان باز ميگردند و در نهايت با روحِ خودِ او ارتباط مييابند.
تساهل و تسامح
ارزشها و گرايشها، بنا بر آنچه انسانمداران و از جمله پوزيتويستها پذيرفتهاند، تابع عوامل رواني و اجتماعي و در نهايت پيرو خواست و ميل انساناند، و در نتيجه از حقيقت ثابت و تغيير ناپذيري وراي ما آدميان حكايت نميكنند. تمام گزارههاي ارزشي، و احكامي كه ناظر به وجوب و حرمت يا سزاواري و ناسزاواري يا حسن و قبحاند تنها نمودهايي از رغبتها، علاقهها و احساسات درونيِ ما هستند. بنابراين احكام و بايدها و نبايدهاي ديني نيز از جمله اعتبارهايي هستند كه حقيقت و واقعيتي ندارند. اين نگرش به احكام ارزشي و ديني، چالشهاي فراواني را در زمينههاي گوناگوني همچون اخلاق، احكام اجتماعي، مسائل عبادي و شرعي فراروي مينهند.
يكي از نتايج چنين ديدگاهي، تساهل و تسامح در ارزشها و گرايشهاست. اگر ارزشها حاصل ميل و سليقة انسان، و تابع قرارداد و اعتبار افراد يا جامعه بوده، هيچ پشتوانه حقيقي و خارجياي نداشته باشند، هرگز نميتوان بر درستيِ يك ارزش در برابر ارزشي ديگر دليلي اقامه كرد و از حُسن و قبح