كردني در عالم وجود ندارد. همچنين به فرضِ اعتقاد يافتن به چيزي، هيچ كس حق ندارد ديگران را به پذيرفتن عقيدة خود فراخواند.
دين، سلسله پندارهايي است در حيطة زندگي شخصيِ افراد و هر كس آزاد است هر اعتقادي داشته باشد، و هرگز نبايد در اعتقادات ديگران دخالت كرد؛ چراكه اولاً، استدلالهاي فلسفي و تعقلي بياعتبارند و فقط دلايل حسي و تجربي قابل اعتنايند؛ ثانياً، اگر مقصود از دليلآوريها و جستوجوها نيل به يقين و كشف واقعيت است، اين امر هرگز تحقق نخواهد يافت. حقيقت و يقين، اموري كشفناپذير و دستنيافتنياند و انسان هرگز نميتواند از چنگ ترديد رهايي يابد!
در فرهنگ غرب «دگماتيست» به كسي ميگويند كه اعتقاداتي جزمي دارد و حاضر نيست از آنها دست بردارد. اين اصطلاح امروزه در غرب بار ارزشي منفي دارد. همچنين از سويي، اساساً اعتقاد به مسائل ماوراي طبيعي، موهوم و خرافي تلقي ميشود. اينك، با توجه به تبليغات فراگيرِ ارزشها و مباني فرهنگي غرب در جوامعي مانند ايران، ترويج اينگونه گزارهها، به كمك شيوههاي جذاب و در صورتهايي آراسته، ميتواند ذهن جوانان پرسشگرِ ما را به خود معطوف و مجذوب سازد. اين در حالي است كه قرآن در توصيف پرهيزكاران ميفرمايد: والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون؛[1] «و آنان كه به آنچه پيش از تو فرو فرستاده شده، ايمان ميآورند و به جهان واپسين بيگمان باور دارند»، و به اين ترتيب اعتقاد جازم به وحي و عالم غيب و ملكوت را از نشانههاي متقين ميشمارد، و همچنين در نكوهش برخي مردمان ميفرمايد: بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِنْهَا عَمُون؛[2] «بلكه دانش آنان دربارة جهان پسين به پايان رسيده است بلكه از آن در شكاند، بلكه از [دانش و دريافتِ] آن كورند».