بر اساس بينش توحيدي اسلام، هستي متعلق به خداست و هر كسي هرچه دارد از آنِ اوست. اين اصل، امور تكويني و تشريعي را در بر ميگيرد. به اين ترتيب منشأ همة حقوق خداست و هموست كه ميتواند ديگران را از حقوقي برخوردار يا محروم سازد. اما آيا خداوند همگان را به يكسان از تمام حقوق بهرهمند ساخته است؟
ملاكِ حقوقي كه خداوند به بندگان اعطا ميكند جايگاه و موقعيتي است كه آنان در نظام هستي دارند، و در مقابلِ تكاليف خاصي كه بر عهده دارند از حقوق خاصي نيز بهرهمند شدهاند.
تكليفِ عمومي و كلّي انسانها در مكتب اسلام حركت در مسير كمال و قرب الهي است و لازمة آن، داشتن امكانات و ظرفيتهاي لازم و نيز وجود راهكارها و قوانيني است كه او را در اين راه مدد رساند و راهنمايي كند. بر اين اساس حق حيات، حق آزادي در انتخاب، و حق برخورداري از مواهب مادي و غريزي براي انسان پديد ميآيد و متناسب با اين حقوق تكاليفي نيز بر عهدة او نهاده ميشود. از سويي بر حكومت اسلامي و نيز بر هر فردي واجب است تا عوامل رهزن و مزاحمي را كه مانع حركت جامعه اسلامي يا فرد به سوي كمال ميشوند، كنار زَنَد. در نتيجه، ملاك برخورداري از حقوق، قابليتهاي افراد و شرايط و ظرفيتهاي رشد و تكامل آنهاست كه با توجه به آنها تكاليفي نيز بر عهدة آنان نهاده ميشود و در پرتو آنها حقوق اعطا ميگردد.
همچنين در زمينة حقوق و تكاليف، نبايد تأثير اختلافات طبيعي و اكتسابي را از نظر دور داشت. براي مثال با توجه به اينكه مرد هرگز نميتواند نقش طبيعي زن را در وضع حمل و شيردهي و تربيت كودك بر عهده گيرد، نميتواند از حقوق خاصي كه در اين زمينه براي زن در نظر گرفته شده بهرهمند باشد و اسلام در اينباره وظايفي را نيز براي او معين كرده است. همچنين يك فرد بيسواد و بياطلاع از علوم سياسي كه شرايط لازم براي احراز پُستهاي مهمي