شخصي هم وجود دارد و آن كسب مهارت براي تحصيل ملكه برهان است، اما اين جهت در جدل، مطلوب بالذّات نيست.
امّا غرض از خطابه، ترغيب و تحريض جمهور مردم به مصالحشان است و از اين رو فقط جنبه اجتماعي داشته، هرگز با يك فرد محقق نميشود. تفاوت ديگر خطابه با برهان اين است كه قياسات خطابي ـ و نيز شعري ـ عمدتاً در مورد قضايا و موضوعات شخصي و جزئي اقامه ميشوند و نه پيرامون امور نظري كلّي. از اين دو جهت خطابه، متأخّر از برهان است.
امّا غرض از شعر، تحريك احساسات و تخيّلات ديگران براي بعث و يا زجر (ترغيب و يا تحذير) آنان است و اينها هيچ يك غرض اصلي منطق نيست و از اين رو قياس شعري نيز همانند سه نوع قياس قبلي متأخر از برهان است.
نتيجه: وجه تقدّم برهان بر مغالطه و جدل ـ كه هم جنبه اجتماعي دارند و هم شخصي ـ يك چيز است و آن اين است كه هدف شخصي در برهان مطلوبيت بالذّات دارد امّا در آن دو مطلوبيت بالعرض، و وجه تقدّم برهان بر خطابه وشعر دو چيز است:
يكي اينكه غرض در اين دو تثبيت حق و تحصيل يقين نيست. ديگر اينكه اين دو جنبه اجتماعي دارند و برهان جنبه شخصي; و شخص بر اجتماع و جزء بر كلّ، تقدم دارد.
متن
لكن من الناسِ مَن رأي أَنَّ الأصوبَ هو أن يتقدّمَ الفنُّ المعلِّمَ للجدلِ علي هذا الفنِّ، فاستُنكِرَ ما يقولُه كلَّ الاستنكار و رُدَّ عليه كلَّ الرّد، و ليس يستحقُ الرجلُ كلّ ذلك النكير و كلَّ ذلك الرّدِ، فإِنَّ مَن وسع وقتُه للتأخّر و أُمليَ له في الأجل فسلك ذلك السبيلَ كان ذلك أَحسنَ من وجه، و إِنْ كان الأوّلُ أحسنَ من وجه: فإن الأوّلَ أحسنُ من جهةِ حسنِ الاختيارِ و الشفقةِ علي الروزگار، و الثاني أَحسنُ من جهةِ اختيارِ حسنِ التدريج.
ترجمه
امّا نظر برخي افراد اين است كه اگر فن جدل بر فنّ برهان مقدّم شود صحيحتر است. و اين نظر شديداً مورد انكار قرار گرفته و مردود دانسته شده است. در حالي كه گوينده اين سخن اين اندازه مستحق ردّ و انكار نيست (و سخنش تا حدودي درست است)، چراكه اگر كسي عمر و مجالي دراز داشته باشد و اجل به او مهلت دهد كه اين