و نيز اگر مقصود طبيعت، صرفاً ماهيت جنسي بود، هرگز در عالم طبيعت، انواع يك جنس تكثّر نمييافت و اكتفا به يك نوع واحد ميشد.
اعرفيت و اقدميت در نزد ما و در طبيعت
شيخ(رحمه الله) از اينجا وارد مطالبي شده كه قدري پيچيده و مبهم به نظر ميرسد، اما در آخر همين فصل اشاره ميكند كه سرّ طرح اين مطالب چيست. اصل مطلب اين است كه ارسطو در كتاب طبيعت آورده كه ما در مقام استدلال براي اثبات مسائل طبيعي از مقدماتي شروع ميكنيم كه اعرف عند العقل است، درحاليكه نتايج و مطلوبات ما اموري هستند كه اعرف عند الطبيعهاند. از اينجا به دست ميآيد كه ما دوگونه اعرف داريم: اعرف عند العقل، و اعرف عند الطبيعه. و اين دو با يكديگر تلازمي ندارند. آنچه در برهان طبيعي لازم است اين است كه مقدّمات، اعرف عند العقل باشند نه اعرف عند الطبيعه.
شيخ(رحمه الله) در توضيح اين مطالب ميگويد: ما يك اَقدم عندنا داريم و يك اقدم بالطبع. مراد از اقدميت طبعي، همان تقدمي است كه اجزاي علّت بر معلول دارند، خواه اجزاي علّت در ماهيت باشند و خواه در وجود. و اما مراد از تقدّم در نزد ما، تقدّم در مقام درك است. مثلا ما ابتداءً جزئي را درك ميكنيم و به دنبال آن دركي از كلّي داريم. يعني اولا درك حسّي و جزئي داريم و سپس صورت خيالي ميسازيم و در نهايت به درك كلّي عقلي نائل ميشويم. پس درك حسّي «اقدم عندنا» است و در نتيجه بايد بگوييم جزئيات نسبت به كلّيات «اعرف عندنا» هستند. حال، سراغ كليات ميرويم: مثلا كليات ذاتي يعني جنس و فصل و نوع را در نظر ميگيريم. كداميك از اينها در نزد ما اعرف است؟
شيخ(رحمه الله) ميفرمايد: مفهوم هرقدر عامتر باشد براي عقل ما معروفتر است، يعني بين اعميت و اعرفيت ـ در مفاهيم ـ نسبت مستقيم برقرار است، و لذا ما وقتي ميخواهيم مطلبي را براي كسي اثبات كنيم نخست از مفاهيم و قضاياي عامتر آغاز ميكنيم و به تدريج به امور اخص ميرسيم.
بنابراين، چون جنس نسبت به نوع اعم است اعرف نيز هست و لذا در تعريف انسان ـ مثلا ـ ميگوييم «جوهر، ذوابعاد ثلاثه، نام، حسّاس متحرك بالإرادة، ناطق» كه به ترتيب از مفاهيم اعم آغاز شده و به اخص ختم گرديده است.
در مقابل اعرفيت عند العقل، اعرفيت عند الطبيعه مطرح شده است. توضيح اينكه: ارسطو