شيخ(رحمه الله) به تبع ارسطو از وجود محمولي با عنوان «وجود علي الاطلاق» ياد ميكند و ارسطو «وجود بالكل» و «وجود بالجزء» را نيز به ترتيب در مورد وجود محمولي و رابط به كار برده است[1].
در زبان فارسي واژه «است» براي معناي حرفي وجود و واژه «هست» براي معناي اسمي آن به كار ميرود. در زبان عربي «كان تامّه» به معناي وجود محمولي و «كان ناقصه» به معناي وجود رابط است و در جملاتي كه «كان ناقصه» در تقدير است هيئت جمله حكايت از وجود رابط و معناي «استي» دارد. در زبان انگليسي واژههاي «is,am وare» حكايت از معناي وجود رابط و«exist» حكايت از وجود محمولي دارند.
شايد منشأ انكار معناي اسمي وجود اين بوده كه در زبان انكار كنندگان معادِل معناي اسمي و حرفي وجود يكي است و همين مسئله لفظي باعث اين اشتباه شده است. اما بجاست تأكيد كنيم كه در مباحث فلسفي هرگز نبايد بر بحثهاي لفظي تكيه شود و احكام دستوري و زبانشناختي مبناي حل مشكلات فلسفي قرار گيرد. بايد همواره مواظب باشيم كه ويژگيهاي الفاظ ما را در راه شناخت دقيق مفاهيم فريب ندهند و نيز خصوصيات مفاهيم ما را در شناخت احكام موجودات عيني به اشتباه نيندازند كه آن، خلط لفظ و معناست و اين، خلط مفهوم و مصداق، و هر دو دامي است ظريف و راهي است بس لغزنده.
هليه بسيطه و هليه مركبه
برخي فرق فلسفه با علوم ديگر را در اين دانستهاند كه قضاياي فلسفي همواره از قبيل هليات بسيطهاند و قضاياي علوم ديگر از قبيل هليات مركبه. به عبارتي، هر قضيّهاي كه محمول آن، موجود باشد قضيهاي است فلسفي و اگر محمول آن غير از «موجود» باشد قضيهاي است غير فلسفي و مربوط به علوم ديگر. اما شايد نتوان اين سخن را به طور مطلق پذيرفت چراكه بسياري از قضاياي فلسفي در قالب هليات مركبه بيان ميشوند و نه هليات بسيطه. بنابراين گرچه ميتوان گفت هر هليه بسيطهاي جا دارد كه در فلسفه از آن بحث شود (ثبوتاً و نه اثباتاً) امّا نميتوان گفت كه همه قضايا و مسائل مطروحه در كتب فلسفي رايج از قبيل هليات بسطهاند. البته حلّ كامل اين مطلب محتاج تحقيق بيشتر در باب ملاك تمايز علوم،