صدرالمتألهين(رحمه الله) در اسفار تصريح كرده است كه استعمال واژه «وجود» در معناي حرفي به اصطلاح خاصّي غير از معناي معروف و مصطلح آن است كه معنايي اسمي و مستقل ميباشد و بنابراين بايد كاربرد كلمه وجود را در اين دو معنا به صورت مشترك لفظي دانست[1].
امّا پارهاي به اين نكته توجه نكرده، مفهوم وجود را مطلقاً مشترك معنوي دانستهاند. برخي حتي پا را فراتر نهاده، خواستهاند از راه چنين مفهومي وجود عيني رابط را نيز اثبات كنند. گفتهاند صدق قضيه حمليه و موجبه صادق به معناي مطابقت آن با خارج است. بنابراين وقتي مثلا ميگوييم: «علي دانشمند است» بايد علاوه بر موضوع و محمول يعني علي و دانش كه حقيقتي خارجي دارند، «است» نيز واقعيتي داشته باشد و آن همان نسبتِ بين علي و دانش است كه در خارج وجود عيني دارد!
حق اين است كه اين خطا ناشي از خلط بين مفاهيم و احكام منطقي با مفاهيم و احكام فلسفي است. نيز از همين روست كه وجود نسبت در هليات بسيطه انكار شده و گفتهاند بين يك شيء و وجودِ آن نميتوان نسبتي تصوّر كرد..
در حالي كه وجود نسبت در قضيهاي كه حاكي از يك امر بسيط است مستلزم وجود خارجي نسبت در مصداق آن نيست بلكه اساساً هيچگاه نميتوان نسبت را از امور عيني و خارجي به حساب آورد و نهايت چيزي كه ميتوان گفت اين است كه نسبت در هليات بسيطه، نشانه وحدتِ مصداقِ موضوع و محمول و در هليات مركبه، نشانه اتحاد عيني آنها است[2].
با اينكه در ميان حكيمان اسلامي در باب معناي اسمي وجود يعني وجود محمولي هرگز نزاعي نيست و اگر اختلافي هست بر سر معناي حرفي وجود يعني وجود رابط است، امّا برخي فيلسوفانِ مغربزمين بعكس، منكر معناي اسمي وجود شده، مفهوم وجود را منحصر در معناي حرفي و رابط بين موضوع و محمول پنداشتهاند و بر اين مبنا، هليات بسيطه را «شبه قضيه» شمردهاند و نه قضيه حقيقي; زيرا ـ به گمان ايشان ـ اينگونه قضايا يا در واقع محمولي ندارند! «كانت» فيلسوف آلماني از اين دسته است. حقيقت اين است كه اينگونه آرا ناشي از ضعف قدرت ذهن بر تحليلات فلسفي است وگرنه مفهوم اسمي و استقلالي وجود، چيزي نيست كه قابل انكار باشد بلكه معناي حرفي آن است كه بايد با زحمت اثبات شود[3].
[1] نگاه كنيد به: اسفار، ج1، ص82 ـ 79. [2] نگاه كنيد به: آموزش فلسفه، ج 1، درس بيست و دوّم. [3] همان منبع.