طرف ديگر «تكليف» است؛ يعنى خداوند آن را بر انسان الزام نموده و او بايد حتماً در پى مطالبه و اجراى آن باشد.
در همين ارتباط، يكى از حقوق مردم بر حكومت، حفظ اساس اسلام و لزوم حراست از ارزشهاى اسلامى است. از اين رو مردم مىتوانند اين حق را از دولت مطالبه كنند و هرگاه ارزشهاى اسلامى در جامعه كم رنگ شود حق دارند به حكومت اعتراض كنند. در عين حال، اين حق به دليل اهميت آن، غير قابل اسقاط بوده و نمىتوان دولت اسلامى را از اجراى آن معاف داشت. اين مطلب، تكليفى الزامى از طرف خداى متعال است و كليه مسلمانان بايد در حراست از اساس اسلام كوشا باشند. اين ادعا كه در مجموعه تكاليف اسلامى، هيچ تكليفى واجب تر از اين مسأله نيست، سخنى گزاف نيست و امام خمينى(رحمه الله) بارها بر آن تأكيد مىورزيدند. منظور از حفظ اساس اسلام آن است كه قانون رسمى جامعه بر اساس دين بوده و مجريان قانون متعهد به اجراى آن باشند. از اين رو چنان چه جامعهاى تنها نام «اسلامى» داشته باشد، ولى قانونش بر اساس اسلام نباشد و مجريان آن نيز در عمل به قانون اسلام متعهد نباشند، در اين حالت، اساس اسلام در جامعه به خطر افتاده است. اساس اسلام سدّى شكست ناپذير نيست و هرگاه لطمههايى جدّى بدان وارد شود، خواهد شكست. اگر در جامعهاى ارزش و اعتبار قوانين اسلام از دست برود و مسؤولان آن به طور رسمى اظهار كنند كه ما ملزم به اجراى احكام اسلام نيستيم، آيا در اين صورت، اساس اسلام حفظ شده است؟!
آيا اساس اسلام چيزى جز «اعتقاد» مردم به عقايد، تعاليم و احكام