حتى بعضى از شافعىهاى كشور ما معتقدند كه ائمه اثنا عشر(عليهم السلام) مرجع دينى بوده اند؛ يعنى مىتوان احكام دين را از آنها ياد گرفت و رواياتى كه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره آنها نقل شده، اشاره به همين امر دارد، نه اين كه آنها خليفه باشند. اين دقيقاً همان معناى تفكيك دين از دنيا و سياست است و تبليغات آشكار و پنهانِ امروزه براى جدا كردن مسأله دين از سياست، در حقيقت پيروى از همان نظريهاى است كه در سقيفه پى ريزى شد.
با توجه به تفاصيلى كه گذشت اكنون بهتر و بيشتر روشن مىشود كه چرا پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) تا اين حد نسبت به مسأله ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) تأكيد و سفارش كرده اند. يكى از حكمتهاى اين همه تأكيدات بر ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين است كه ولايت حضرت على(عليه السلام) رمز تفكيك ناپذيرى دين از سياست است. اين كه مىگويند اگر ولايت حضرت على(عليه السلام) را قبول نداشته باشيد، اعمالتان قبول نيست و ايمانتان ناقص است، يكى از رموز اساسى اش همين مسأله است. اگر ايمان نسبت به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) سست شود، كار به اين جا مىكشد كه مىگويند، بايد دين را از سياست جدا كرد و دين فقط براى حسينيهها و معبدها است! برويد سينه بزنيد، ولى كار به حكومت نداشته باشيد!
پذيرش ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) يعنى اين كه بپذيريم آن حضرت، هم رهبر دينى و هم رهبر سياسى است؛ و گرنه اگر كسى فقط رهبرى دينى اميرالمؤمنين(عليه السلام) را بپذيرد و رهبرى سياسى آن حضرت بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) را انكار كند، چنين كسى قطعاً منكر ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) است. از اين رو پذيرش ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) با اعتقاد به سكولاريزم ناسازگار و در