هم چنان كه در انتخابات رياست جمهورى اخير اين كشور (سال 2000) ديديم، يعنى همان كشور رسوايى كه مردم آن چنان در تعيين حكومت نقش دارند كه مىتوان با تقلب و جا به جا كردن فقط چند رأى، يك نفر را بر سرنوشت 250 ميليون نفر حاكم كرد! آيا دموكراسى از اين بهتر مىشود؟! و ما براى رسيدن به چنين حكومت ايده آلى بايد اسلام را كنار بگذاريم!
دموكراسى و آزادى مورد نظر اين عده بدين معنا است كه ولايت فقيه و شوراى نگهبان كنار بروند و افراد لاابالى با دريدن پردههاى حيا و شرم و عفت بتوانند آزادانه به مشروب خوارى و فساد و فحشا و رواج منكرات بپردازند و هر كس هر كارى خواست، انجام دهد! متأسفانه در اين چند سال كه بر اجراى اين نوع دموكراسى بيشتر تأكيد گرديده، نتيجه آن شده كه دين بيشتر به حاشيه رفته، شخصيتهاى دينى تضعيف شدهاند و روز به روز فحشا و فساد بيشتر شده است. اگر اين روند ادامه پيدا كند كم كم به همان حكومت ايده آل آمريكايى مىرسيم!
در هر حال، اگر مىخواهيم اسلام باشد، بايد دوستىها و دشمنى هايمان را بر محور خدا قرار دهيم. هر كس بايد به دلش مراجعه كند و ببيند اين كه كسى را دوست مىدارد، آيا براى اين است كه مؤمن و خداپرست است يا صرفاً بر اساس منافع شخصى و مسايل باندى و حزبى و جناحى است؟ و آيا چون در جهت هوا و هوسهاى من گام برمى دارد به او رأى مىدهم يا چون مىخواهد احكام اسلام را اجرا كند؟
در يك تحليل كلى، علت اصلى مخالفتها با اميرالمؤمنين(عليه السلام) را بايد در