او دلباخته نظر و خوشايند مردم مىشود. براى او زيبايىها و جاذبههاى الاهى و معنوى، ارزشمندتر از برليان و جواهرات قيمتى است و در مقابل، جاذبههاى دنيايى نظير داشتن لباس نو و فاخر، چون بهرههاى بىمقدار است. بنابراين مىكوشد كه لباس نو نپوشد تا توجه مردم به او جلب نگردد؛ چون مىداند براى كسى كه درصدد تكامل خويش است، توجه مردمْ آفت بزرگى به شمار مىآيد.
شهرت، موقعيت يافتن بين مردم، احترام و ارجنهى مردم و رفت و آمد آنها، از توجه قلبى انسان به خدا مىكاهد. از اين رو، كسى كه با خدا انس دارد، نه فقط از توجه مردم به خويش لذت نمىبرد، بلكه ناراحت نيز مىشود؛ چون اين توجه، مانع و آفت توجه او به خدا است و باعث مىشود توجه به معبود، مستقر و تمركز يافته نباشد. فىالمثل هر كس به او مىرسد، سلام مىكند و احترام مىگذارد و او مجبور مىشود پاسخ گويد و همين امر، براى لحظهاى او را از محبوب حقيقى جدا مىكند. پس با توجه به اين كه توجه و عنايت مردم به انسان، نه فقط سودى ندارد، كه مزاحم و مانع توجهات معنوى است، خداوند به محبوبش حضرت موسى(عليه السلام) سفارش مىكند لباس كهنه بپوشد و از مشهور شدن بين مردم بپرهيزد و براى آنان ناشناس باشد و در مقابل بكوشد بين اهل آسمان، فرشتگان، اولياى خدا و قدسيان مشهور و معروف باشد تا از اين گذر، نفعى و فايدهاى براى او كه در مسير تعالى و تكامل است حاصل گردد.
گفتنى است كه نبايد اين راهكارهاى اخلاقى، باعث افراط و تفريط در رفتار ما گردد. پرهيز از شهرت و انگشتنما نشدن ميان مردم و عدم جلب