در واقع، مرزى كه خلفاى اموى و عباسى براى ائمه(عليهم السلام) قرار داده بودند عدم ورود به مسائل سياسى و اجتماعى و امورى بود كه به نوعى به حكومت آنها ارتباط پيدا مىكرد. به عبارتى، آنان سعى داشتند مسائل اسلامى را به دو دسته امور شخصى و فردى، و امور اجتماعى و حكومتى تقسيم كنند. در حيطه مسائل فردى و شخصى، ائمه(عليهم السلام) تا حدّى آزاد بودند كه كار خودشان را انجام دهند و نظرات و ديدگاههاى علمى خويش را نيز ابراز نمايند. مسائلى از قبيل: طهارت، نجاست، نماز، روزه، غسل و تيمم در اين حيطه قرار مىگرفتند و خلفاى اموى و عباسى در زمينه آنها چندان سختگيرى نمىكردند. اما امورى را كه به نحوى به حكومت و خلافت و اغراض و آمال دنيوى آنان مربوط مىشد اجازه نمىدادند كه ائمه(عليهم السلام) در آنها وارد شوند. اين در واقع همان چيزى است كه امروزه به نام «نظريه تفكيك دين از سياست» آن را مىشناسيم.
برخلاف تصور بسيارى از افراد، نظريه جدايى دين از سياست سخنى نيست كه به تازگى مطرح شده باشد، بلكه سابقهاى بسيار ديرين دارد و در واقع به همان سالهاى اوليه ظهور اسلام بازمىگردد. ريشه اين مسأله در حقيقت به آغازين روزهاى رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مربوط مىشود.
همه ما مىدانيم كه مسأله غدير و اعلام خلافت و ولايت حضرت على(عليه السلام)فقط حدود دو ماه قبل از وفات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)اتفاق افتاد. بين هيجدهم ذىالحجه كه تاريخ حادثه غدير است، با رحلت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، يعنى بيست و هشتم صفر، فقط هفتاد روز فاصله وجود دارد. با اين كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در روز غدير صريحاً مسأله خلافت و جانشينى حضرت على(عليه السلام) را مطرح كرد، اما تنها پس از هفتاد روز گويا همه، اين سخن آن حضرت را از ياد بردند.