«ثُمَ يُقالُ لَها: كَيْفَ تَرَكْتِ الدُّنْيا؟» چگونه دنيا را ترك كردى؟
معمولا بعد از احوالپرسى، به مسافرى كه از سفر برگشته مىگويند: در سفر چه خبر بود؟ اينجا نيز خدا مىفرمايد: وضعت در دنيا چگونه بود؟ در آنجا بنده در جواب دادن، بايد دقت كند، چرا كه انسان به پيشگاه خدا راه يافته است و آنجا جاى تعارف نيست و اگر بخواهد سر سوزنى خلاف بگويد، به او اجازه سخن گفتن نمىدهند. آنجا جاى اغراق و مبالغه گويى نيست، چرا كه هيچ چيز از خدا پوشيده نمىماند. پس آنچه بنده مىگويد حق است:
خداوندا؛ به عزت و جلالت سوگند كه من به دنيا علم و آگاهى ندارم و از روزى كه تو مرا خلق كردى، از مقام تو ترسان بودم.
آن مؤمن به جواب تنها اكتفا نمىكند، بلكه به عزت و جلال خدا سوگند مىخورد كه از دنيا بىخبر است، يعنى ممكن است انسان زندگى كند و به وظايف و امور زندگى خود بپردازد، ولى دلش با دنيا نباشد و گويا از آن بىخبر است. برخى از افراد بر اثر غم و اندوه و مصيبت و يا شوق و اشتياق به ديدار محبوب، لحظات و ساعاتى بر آنها مىگذرد، و خبر ندارند كجا هستند و چه مىكنند! با اينكه كارهايشان را درست و بجا انجام مىدهند، ولى به آن توجهى ندارند.
در دنيا، توجه مؤمن اهل يقين، به مسائل و كارهاى دنيا سطحى است، آن گونه كه هنگام پرداختن به آنها، آن مسائل مثل موج آرامى است كه بر سطح استخر مىگذرد و به عمق آن راه نمىيابد. مسائل دنيا بسان موج كوتاهى است كه بىشتاب از روى دل انسان مؤمن مىگذرد و به