بهويژه همسر، مىتوان برشمرد اين است كه اين ميل مايه بقاى نسل انسان مىشود. اگر چنين ميلى نبود انسانها حاضر نمىشدند سختى زندگى خانوادگى و مشكلات آن را تحمل كنند و بپذيرند. اين ميل طبيعى و كشش غريزى و لذت جنسى حاصل از آن باعث مىشود كه انسان به سختىها و مشكلات زندگى خانوادگى تن در دهد و در نتيجه نسل بشر باقى بماند و ادامه پيدا كند. همه من و شما محصول اين حكمت الهى هستيم و اگر خداوند در پدران و مادرانمان چنين ميلى قرار نداده بود ما به وجود نمىآمديم. ناگفته پيدا است كه بقاى نسل بشر تا چه حد اهميت دارد، و اگر وجود گرايش به همسر و فرزند در انسان حكمتى جز اين نمىداشت، كافى بود كه ايجاب نمايد خداوند آن را در پىريزى طبيعت و سرشت آدمى لحاظ نمايد.
اما صِرف وجود گرايش آنى و لحظهاى و گذراى زن و مرد به يكديگر، غرض «بقاى نسل» را تضمين نمىكند، بلكه بايد اين گرايش به گونهاى باشد كه گرايش يك زن و مرد خاص به يكديگر عميق و وثيق و بادوام باشد. اين امر باعث مىشود زن و مرد تشكيل خانواده داده و مدتها در كنار يكديگر بمانند و به زاد و ولد و پرورش و تربيت فرزندان ـ كه همان بقاى نسل بشر است ـ همت گمارند. در واقع پايه و اساس زندگى اجتماعى انسان، كه آن نيز به نوبه خود آثار مثبت بىشمار و فوايد فراوانى عايد بشر مىكند، با تشكيل و ايجاد خانواده است كه گذاشته مىشود. از اين رو خداى متعال براى حفظ ارتباط بين زن و مرد، الفت و محبتى خاص بين آنها و همچنين بين پدر و مادر و فرزندان به وجود مىآورد:
وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَة؛[1] و از نشانههاى او اينكه، از [نوع]خودتان همسرى براى شما آفريد تا به آنها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت قرار داد.
اين مودت و رحمت غير از آن كشش غريزى است كه در ابتدا وجود دارد. اين علاقه و انس و الفت خاص پس از آنكه پيمان همسرى و زناشويى بين زن و مرد بسته شد در ميان