در مقابل خداى متعال ايستاده و مىگويد: گرچه تو دستور دادهاى كه انجام ندهم، ولى من انجام مىدهم! اين حالت بسيار متفاوت است با جايى كه به صورت دفعى و آنى لغزشى از انسان سر مىزند و بعد نيز فوراً پشيمان مىشود و استغفار مىكند. برخى گناهان آنچنان جسورانه و جسارتآميز است كه اگر كسى مرتكب آن گردد گويا به جنگ با خداوند برخاسته است. از جمله در مورد ربا، در قرآن كريم چنين مىخوانيم:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْب مِنَ اللهِ وَرَسُولِه؛[1] اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا كنيد، و اگر مؤمنيد آنچه را از ربا باقى مانده است واگذاريد. و اگر [چنين]نكرديد، پس بدانيد خدا و رسولش با شما پيكار خواهند كرد.
به طور كلى، به يك معنا هر گناهى جنگ با خداوند و مقابله با فرمان او است. طبيعتاً چنين حالتى با ايمان سازگارى ندارد، چراكه حقيقت ايمان، انقياد و تسليم در مقابل خداوند و فرمان او است. ايمان مستلزم عمل و تصميم بر اطاعت است؛ و آدمى در حال گناه چنين حالتى ندارد و كاملا به رفتارى برخلاف آن مشغول است، بهويژه اگر گناهى باشد كه با تمهيد مقدمات و قصد و غرض كاملا آگاهانه و پيشين صورت مىگيرد. انسان وقتى با آگاهى و اختيار كامل و با نقشه و طرح و برنامه مشغول تدارك مقدمات گناه مىشود، چنين گناهى ديگر لغزشى آنى و لحظهاى نيست؛ بلكه بخواهيم يا نخواهيم، فراهم كردن اسباب جنگ با خدا است. بنابراين جاى هيچ تعجبى ندارد كه روايت مىفرمايد در اين حال روح ايمان از انسان جدا مىشود. در چنين حالتى، گويا آدمى ـ العياذ بالله ـ باورش ندارد كه خدايى وجود دارد و به او فرمان مىدهد و او ملزم است كه آن فرمان را اطاعت كند.
در هر صورت، پس از ارتكاب گناه اگر انسان متنبّه گرديد و پشيمان شد، زمينه اين امر فراهم مىشود كه روح ايمان دوباره به وجودش بازگردد؛ چراكه با ارتكاب گناه، آن امور و عواملى كه زمينه تحقق ايمان را در وجود آدمى فراهم كرده بود، از بين نرفته و هنوز باقى است. در واقع، گناه عارضهاى است كه سبب مىشود بر روى آن عواملْ پردهاى