اما با اين همه بايد توجه داشت كه اين دو نوع بيان با هم تنافى و تعارضى ندارند. اصل توبه همان پشيمانى است، اما برخى گناهانى كه انسان انجام داده توابعى دارد كه براى تكميل توبه بايد مورد توجه قرار گيرد. اگر خداى ناكرده انسان دروغى گفته باشد، توبه از اين گناه همين است كه از كرده خود پشيمان باشد. اما اگر خداى ناكرده نمازش را نخوانده، براى توبه، غير از پشيمانى لازم است قضاى آن را نيز بهجا آورد. كمال توبه هم اين است كه انسان حتى گوشتى را هم كه از حرام بر تنش روييده آب كند.
پاسخ پرسش مذكور
در هر صورت، گرچه اصل توبه همين است كه انسان پشيمان شود و از كار زشت خود دست بردارد و ديگر ادامه ندهد، اما به هر حالْ ماهيت گناه به گونهاى است كه روح ايمان را در آدمى تضعيف مىكند. بهخصوص در مورد گناهان كبيره، و بهويژه هنگامى كه انسان با فكر و برنامه قبلى و تمهيد مقدمات به انجام گناه مبادرت مىورزد، تضعيف روح ايمان بسيار شديدتر است. حتى آنگونه كه در برخى روايات آمده، به هنگام ارتكاب گناه، روح ايمان به كلى از آدمى سلب مىگردد و انسان در حال گناه به كفر نزديكتر است تا ايمان.[1]
برخى گناهان دفعتاً و به صورت آنى و لحظهاى براى انسان پيش مىآيد. براى مثال، ممكن است كسى به طور تصادفى با منظرهاى گناهآلود برخورد كند و عمداً به آن نگاه كند، يا اتفاقاً صدايى حرام به گوشش برسد و به آن گوش فرا دهد. اما گاهى هست كه كسى كاملا با برنامه و حساب شده و با تدارك مقدمات و طى مراحلى به انجام گناه مبادرت مىورزد. تأثيرى كه اين دو نوع گناه در روح و ايمان آدمى به جاى مىگذارند يكسان نيست و آثار تخريبى گناهان نوع دوم به مراتب بيشتر و شديدتر از گناهان نوع اول است. كسى كه با طرح و برنامه و تدارك مقدمات مرتكب گناه مىشود، گويا رسماً و علناً
[1] از جمله، در روايتى چنين مىخوانيم: اِنَّ لِلْقَلْبِ اُذُنَيْنِ فَاِذا هَمَّ الْعَبْدُ بِذَنْب قالَ لَهُ رُوحُ الاْيمانِ لا تَفْعَلْ وَقالَ لَهُ الشَّيْطانُ افْعَلْ وَاِذا كانَ عَلى بَطْنِها نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ الاْيمانِ؛ (بحارالانوار، ج 69، ص 198، روايت 16، باب 33). همچنين ر.ك: بحارالانوار، ج 66، ص 495، روايت 41، باب 1؛ ج 69، ص 178، روايت 1، باب 33؛ ج 69، ص 190، روايت 5، باب 33.