أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْم؛[1] پس آيا ديدى آن كس را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را با آگاهى گمراه گردانيده است.
برخى خواستهاند از تطبيق اين دو دسته آيات اين چنين نتيجه بگيرند كه شيطان همان هواى نفس است، كه البته نظر قابل قبولى نيست و مسأله به اين صورت است كه شيطان و هواى نفس دو چيز مختلف هستند و شيطان از طريق وسوسه، هواى نفس انسان را به استخدام خود درمىآورد. دليل اين مدعا نيز اين است كه اولا براساس آيات قرآن شيطان از جنّيان است نه از انسيان و آدميان:
وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه؛[2]و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «آدم را سجده كنيد»، پس [همه]جز ابليس سجده كردند، كه از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچى كرد.
و ثانياً بر اساس روايات، ابليس دستكم شش هزار سال قبل از خلقت آدم آفريده شده است و ربطى به نفس و هواى نفس انسان ندارد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين باره مىفرمايد:
وَكانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة لا يُدْرى اَمِنْ سِنىِ الدُّنْيا اَمْ مِنْ سِنِى الآخِرَة؛[3][شيطان] شش هزار سال عبادت خدا كرده بود، كه معلوم نيست آيا از سالهاى دنيا است يا از سالهاى آخرت.
مگر آنكه گفته شود «شيطان» معنايى عام دارد و منظور از آن، خصوص ابليس نيست، بلكه مقصود هر موجود پليدى است كه در اين صورت هواى نفس را هم شامل خواهد شد. در هر صورت، از اين بحثها كه بگذريم، اجمالا قرآن انسانهايى را معرفى مىكند كه بنده غير خدا هستند و به جاى خدا، شيطان يا هواى نفس و مانند آنها را بندگى مىكنند؛ از جمله در همين سوره فرقان كه فعلا محل بحث ما است، مىفرمايد: