انسان در زندگى اختيارى خود دو راه پيش رو دارد. يك راه اين است كه به مملوكيتش در مقابل خداوند معترف و به لوازم آن پاىبند، و تسليم او باشد و هر كارى را كه مىخواهد انجام دهد، ملاحظه كند كه آيا مولايش به آن راضى است و اجازه مىدهد يا راضى به انجام آن نيست. راه ديگر هم راه طغيان است كه سردمدار آن ابليس است. در بين مخلوقاتى كه ما مىشناسيم و در قرآن و روايات به ما معرفى شده است اولين كسى كه بناى طغيان را گذاشت شيطان بود:
وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى وَاسْتَكْبَرَ وَكانَ مِنَ الْكافِرِين؛[1] و چون فرشتگان را گفتيم: «آدم را سجده كنيد»، همه سجده كردند، به جز ابليس كه سرباز زد و تكبر ورزيد و از كافران شد.
تعبيرات قرآن بيانگر اين است كه كسانى كه مخالف راه خدا مىروند تابع شيطانند:
إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلى لَهُم؛[2] بىگمان كسانى كه پس از آنكه [راه]هدايت بر آنان روشن شد [به آن] پشت كردند، شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت.
البته اينكه شيطان چگونه در ما تصرف مىكند و با وسوسه خودْ ما را مىفريبد و ما چگونه از او تبعيت مىكنيم، و مسائلى نظير آن، بحثهايى است كه بايد در جاى خود دنبال شود. به هر حال، زبان قرآن اين است كه اگر كسانى مخالفت امر خدا مىكنند و در مقام پرستش و بندگى خدا نيستند، بنده شيطان و تحت سلطه اويند:
اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُون؛[3] شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است. آنان حزب شيطانند. آگاه باش كه حزب شيطان همان زيان كارانند.
گاهى نيز تعبير قرآن اين است كه اين افراد بنده هواى نفس خود هستند و خود و هواى نفسشان را اله و معبود خويش قرار دادهاند: