از اين رو ترديدى وجود ندارد كه مسلمان بودن در اين زمان به اين است كه معتقد باشيم احكام اسلام در اين عصر و زمان نيز پابرجا و برحق است و بايد دقيقاً و موبهمو اجرا گردد و حتى يك حكم از آن نيز نبايد مورد انكار قرار گيرد. قرآن كريم با تأكيد بر اين مسأله مىفرمايد، كسانى كه برخى از آنچه را خداوند نازل كرده قبول مىكنند و برخى ديگر را نمىپذيرند، در حقيقت راهى جر كفر نمىپيمايند:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْض وَنَكْفُرُ بِبَعْض وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً * أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِينا؛[1] كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر مىورزند و مى خواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى بيندازند، و مى گويند «ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مىكنيم» و مىخواهند ميان اين [دو]، راهى براى خود اختيار كنند، آنان در حقيقت كافرند؛ وما براى كافران عذابى خفتآور آماده كردهايم.
ايمان بايد مطلق باشد، و هنگامى مىتوان كسى را «مؤمن» دانست كه همه آنچه را خداوند فرموده، بىكم و كاست بپذيرد و تسليم آن باشد، و حتى اگر فقط يك حكم را انكار كند از دايره ايمان خارج مىشود. البته اين كفر، كفر باطنى است و با كفر ظاهرى تفاوت دارد. كفر باطنى در مقابل «ايمان» قرار مىگيرد، در حالى كه كفر ظاهرى در مقابل «اسلام» است. اسلام به معناى متعارفش همين است كه كسى شهادتين را بر زبان جارى كند. اگر كسى شهادتين را گفت، جزو مسلمانان محسوب مىشود و از دايره كفر ظاهرى خارج مىشود و احكام ظاهرى اسلام نسبت به او جارى است. منافقان كه قرآن عاقبت آنها را گرفتار آمدن در سوزندهترين آتشهاى جهنم مىداند (إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَْسْفَلِ مِنَ النّار)[2]، با اين حال از نظر ظاهرى در زمره مسلمانان محسوب مىشدند و به مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مىآمدند، ازدواج با آنها جايز بود، بدنشان پاك و طاهر بود و خلاصه مانند ساير مسلمانان تمام احكام ظاهرى اسلام در مورد آنها اجرا مىگرديد. اما با اين حال، منافقان در دل خود هيچ اعتقادى به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نداشتند و در باطن كافر بودند، و