مثال، ديگر بين يهوديت و اسلام هيچ تفاوتى وجود نخواهد داشت و عملا تفاوتى نمىكند كه كسى يهودى يا مسلمان باشد. اگر بگوييم امروزه رعايت احكام اسلام لازم نيست و مسلمان بودن فقط به اين است كه معتقد باشيم آموزهها و احكام و دستوراتى توسط پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از جانب خدا براى بشر آورده شده، اين امر با يهودى بودن ما چه تفاوتى خواهد داشت؟ ما در مورد يهوديت نيز همين باور را داريم و معتقديم آنچه بر حضرت موسى(عليه السلام) نازل شده، حق و از جانب خداى متعال بوده، اما زمان عمل به آن فقط مربوط به همان دوران مىشده و امروزه اعتبارى ندارد و نيازى نيست كه ما به آن عمل كنيم.
اگر اسلام فقط براى 1400 سال پيش بوده، پس وضع ديندارى ما در اين زمان چه مىشود؟ آيا ما امروزه بىدينيم و به دين و شريعتى پاىبند و معتقد نيستيم؟ اصولا پذيرفتن اسلام و مسلمان بودن معنايى جز اين ندارد كه در اين زمان به احكام اسلام پاىبند باشيم و عمل به آنها را الزامى بدانيم. نيازى نيست كه ما حتماً روايتى بدين مضمون داشته باشيم كه: حَلالُ مُحَمَّد حَلالٌ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَحَرامُهُ حَرامٌ اِلى يَوْمِ الْقِيامَة[1]، تا احكام اسلام را در اين زمان نيز سارى و جارى بدانيم، بلكه اساساً اسلام و مسلمانى در اين زمان چيزى غير از اين نيست كه به احكام اسلام ملتزم باشيم.
اگر در اين زمان احكام اسلام نبايد عمل شود، پس اسلام، براى مثال، با يهوديت چه تفاوتى خواهد كرد؟ ما نسبت به يهوديت نيز همين عقيده را داريم، و با آنكه حضرت موسى(عليه السلام) را كليم الله و شريعت آن حضرت را از جانب خدا و برحق مىدانيم، اما معتقديم لزومى ندارد به آن عمل كنيم. اگر مسلمان بودن فقط به اين است كه معتقد باشيم آيين حقى در هزار سال پيش بوده و تمام شده و رفته است، بنابراين چون ما نظير اين اعتقاد را نسبت به يهوديت داريم و معتقديم يهوديت آيين حقى است كه در دو هزار سال پيش وجود داشته است، پس يهودى هستيم! همچنين چون معتقديم زمانى آيين حقى به نام مسيحيت وجود داشته، پس مسيحى هستيم! و با اين حساب، ما در حال حاضر هم يهودى، هم مسيحى و هم مسلمانيم!!
[1] ر.ك: بحارالانوار، ج 11، ص 56، روايت 55، باب 1؛ و ج 16، ص 353، روايت 38، باب 11؛ و ج 47، ص 35، روايت 33، باب 11؛ و ج 68، ص 326، روايت 2، باب 26؛ و ج 93، ص 3، باب 128.