البته نكتهاى كه در اين زمينه وجود دارد اين است كه آنچه بر انبياى گذشته نازل شده، بخشى از آنها احكام موقتى بوده و فقط در برههاى از زمان كاربرد و اعتبار داشته، و بخشى نيز احكام دائمى و ثابت بوده كه اكنون در شريعت اسلام نيز وجود دارد. براى مثال، اصل احكامى مانند: نماز، روزه، قصاص و زكات در اديان و شرايع سابق نيز وجود داشته و هم اكنون در اسلام نيز هست. ما همچنان كه به اين دسته از احكام شرايع آسمانى سابق ايمان داريم، به احكام موقت و غير دائمى آن نيز كه اكنون ديگر نسخ شده و اعتبار ندارد، ايمان داريم و آنها را در همان محدوده زمانى خودشان احكامى درست و بر حق مىدانيم. اما در هر صورت، پس از آمدن اسلام، شرايع سابق به طور كلى نسخ گرديده و ما امروز گرچه قبول داريم كه زمانى، براى مثال، شريعت يهوديت و مسيحيت از جانب خداى متعال براى بشر مقرر گرديده، اما امروزه ملاك عملمان را فقط تعاليم اسلام و احكام آن قرار مىدهيم و شرايع سابق را از درجه اعتبار ساقط مىدانيم.
از سوى ديگر نيز بايد متوجه باشيم كه مسأله تاريخمندى احكام و نسخ يك شريعت به طور كلى، فقط در مورد شرايع سابق مطرح است و كسى نبايد تصور كند كه اكنون پس از گذشت 1400 سال، شريعت اسلام و احكام آن نيز مشمول همين قاعده مىشود. متأسفانه مشاهده مىكنيم كه امروزه كسانى چنين ديدگاهى دارند و مىپندارند احكام اسلامى نيز مانند احكام شرايع پيشين، احكامى تاريخمند و موقتى بوده و تنها براى برههاى خاص از زمان نازل شده و اكنون ديگر تاريخ مصرف آنها سپرى گشته است! اينان در واقع اسلام را نيز در اين زمان مانند يهوديت و مسيحيت و غير آنها از شرايع آسمانى، آيينى منسوخ مىدانند. اينان معتقدند: گرچه معتقديم پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) از جانب خدا آن را براى بشر آورده، اما امروزه ديگر نيازى نيست كه بدان عمل كنيم! از ديد اين افراد، در عصر حاضر كه عصر پيشرفت، تجدد، تمدن و فرهنگ است، ديگر معنا ندارد كه بگوييم، براى مثال، انسانها را به عنوان اجراى حدود تازيانه بزنند، يا دست دزد را قطع كنند و يا قاتل را به عنوان قصاص اعدام نمايند. اينان معتقدند اكنون ديگر زمان و عصر اين كارها گذشته و اين قبيل حكام بايد تغيير كند.
روشن است كه اگر كسى نسبت به اسلام چنين نگرشى داشته باشد، آنگاه، براى