از اين رو جامعهشناسى ماركسيسم نيز بر اصل ديالكتيك تأكيد و حكايت از اين دارد كه در درون هر جامعه، «نهاد» و «برابر نهادى» وجود دارد. تضاد حاكم ميان اين دو ضد، كه گريزناپذير است، منجر به پيدايش هم نهادى مىشود كه از هر دوى آنها كاملتر است و از اين طريق، جامعه وارد مرحله تاريخى نوينى مىگردد و نظام جديدى پيدا مىكند. بنابراين تاريخ چيزى جز جنگ طبقات اجتماعى نيست، و جنگ هم پديده اى طبيعى و قانونمند است و به صورت يك جريان طبيعى، در هر مقطعى بر اساس علل و عوامل خود و در چارچوب قانون كلى كه دارد تحقق خواهد يافت.
3. ديدگاه اسلام
در اين جا لازم است ضمن نقد دو ديدگاه فوق، به بيان ديدگاه اسلام مبادرت ورزيم. به نظر مىرسد، هر دو نظريه نام برده، هم از لحاظ علمى و هم از نظر فلسفى مردود است و با اسلام و مبانى انديشه اسلامى سازش ندارد. قانونى كه اسلام براى پديده جنگ در بينش خود تبيين مىكند با آن چه كه در اين دو نظريه آمده تفاوتهاى اساسى دارد كه به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
نخست اين كه، اسلام در عين اين كه جنگ را پديده اى قانون مند مىداند، هيچ گاه اختيار و مسؤوليت افراد و اعضاى جامعه را نسبت به جنگ و تاريخ، انكار نمىكند. اين امر با آن چه در دو ديدگاه مذكور آمده، تفاوت اساسى دارد. لازمه قانون مندى مورد ادعاى اين دو ديدگاه، جبرى بودن تاريخ و نفى اختيار انسان و انكار مسؤوليت او نسبت به جنگ و ديگر