مثل برخى بلاهاى آسمانى ـ است كه قومى را به كلى از صفحه روزگار محو مىكند. گاه نيز اين كار به وسيله عوامل طبيعى انجام مىشود. راه سوم نيز استفاده از عامل انسانى است. گاهى خداوند انسانهاى مؤمن، نيكوكار و خداپرست را مأمور سركوب تبهكاران و كافران و منافقان مىكند تا با آنان بجنگند و از طغيان بيش از حدشان جلوگيرى كنند. اما به هر حال، استفاده از همه اين وسايل به گونه اى است كه در نهايت، مصالح بشرى را تأمين كند و در مجموع، زندگى انسان در جهان به بهترين وجه جريان و استمرار يابد و با بيشترين خيرات و بركات همراه باشد.
ما گاه چنين مىپنداريم كه، مثلاً، اگر در فلان جنگ ميان پيامبر خدا با كفار و مشركان، خداى متعال دشمنان خود را سركوب و پيامبر خدا را پيروز مىكرد، عالم گلستان مىشد و كمال بيشترى در جهان محقق مىشد. چنين تصوراتى از روى ساده انديشى، يك سونگرى و كم دقتى است. در اين محاسبات، ما در واقع از اين حقيقت غافليم كه وجود و بقاى همين افراد ممكن است هزاران آثار مثبت به دنبال داشته باشد. چه بسا كه نسل هايى پاك و شايسته و انسان هايى لايق از آنها به وجود آيند. هم چنين خدا باوران و مؤمنان و صالحان به وسيله همين كفار و مشركان است كه در بوته آزمايش قرار مىگيرند و در نتيجه صبر و استقامت در مقابل سختىها و رنج هايى كه از سوى آنها متحمل مىشوند به كمال رسيده، مدارج عالى انسانيت و مقام قرب الهى را طى مىكنند. بنابراين اگر مفسدان، تبهكاران و منكران نمىبودند و مخالفت و جنگ و ستيزشان نمىبود، بسيارى از زمينههاى آزمايش و دست يابى به كمالات و درجات بلند براى صالحان و مصلحان منتفى بود. اين مسأله اى است كه نبايد آن را از نظر دور داشت يا كم اهميت تلقى كرد.