باشد واجد شرايط اقدام به جهاد با دشمن هستند؛ اما در هر زمانى، و از جمله در زمان نزول آيه دوم، اين گونه نيستند، ولى با اين وصف باز هم هر يكشان با دو تن هماورد خواهد بود. پس بايد دست كم تعدادشان نصف تعداد دشمن باشد تا مجاز يا مكلّف به پيكار با دشمن شوند، زيرا در اين صورت اميدى به پيروزى آنان هست. اما تا قبل از فرا رسيدن آن زمان بايد از جنگ خوددارى كنند؛ چرا كه در مجموع فاقد شرايط هستند و احتمال پيروزى آنان بر دشمن بسيار ناچيز است، و نبايد بى گدار به آب بزنند و خود را بيهوده در معرض هلاكت قرار دهند.
به هرحال، نتيجه اى كه از اين دو آيه مىگيريم اين است كه مسلمانان قبل از اقدام به جنگ با كفار، با در نظر گرفتن ساير شرايط، بايد توجه كنند كه از نظر نيروى انسانى حد نصاب لازم را داشته باشند و در مجموع، احتمال پيروزيشان بر دشمن احتمال قابل ملاحظه اى باشد.
شرط دوم، مربوط به مسايل اقتصادى جنگ و تأمين هزينههاى آن و فراهم آوردن مسايل مالى مورد نياز در زمان جنگ است. بى شك هر جنگى به تناسب ضيق و گستره اى كه دارد، هزينه هايى را در بر خواهد داشت و غالباً دولت اسلامى داراى آن چنان قدرت اقتصادى نيست كه بتواند همه هزينههاى يك جنگ را، به ويژه اگر نسبتاً وسيع و طولانى باشد، تأمين كند. از اين رو در بسيارى از موارد تأمين بخشى از هزينهها و مخارج جنگ بر عهده مسلمانان خواهد بود.
در پاره اى از مقاطع تاريخى، مانند دوران صدر اسلام، مسلمانان به حدى فقير و تنگدست اند كه بيت المال هميشه خالى است؛ چرا كه آن قدر نياز و نيازمند وجود دارد كه معمولاً تا چيزى در بيت المال جمع مىشود به