مورد بحث قرار مىگيرد. اين در حالى است كه در دانشكدههاى نظامى و جنگ، شيوه برنامه ريزى و راهبرى عمليات نظامى ارائه مىشود.
بنابراين رشتههاى متعددى از علوم انسانى، هر يك به نحوى با جنگ ارتباط پيدا مىكنند و در خصوص اين پديده اجتماعى و تاريخى، به مطالعه، تحقيق و تحليل مىپردازند.
در تحقيق حاضر بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه قرآن كريم كتابى در علم تاريخ، يا فلسفه تاريخ، يا جامعه شناسى، يا فلسفه حقوق، يا حقوق بين الملل و يا اثرى مربوط به تاكتيكهاى نظامى و هنر جنگ نيست؛ بلكه هدف اصلى از فرستادن اين كتاب مقدس، هدايت انسانها در مسير نيل به كمالات روحى و معنوى است. از اين رو اگر درباره جنگ نيز سخنى دارد، در همان مسير و براى دست يابى به همان هدف خواهد بود. به عبارت ديگر، اين آيات كسانى را كه در زندگى خود، طالب كمالند و مىخواهند به مراتب عالى انسانيّت نايل شوند، در زمينه جنگ و صلح و روابط بين الملل راهنمايى مىكند تا بدانند كه با چه كسانى و در چه اوضاع و احوالى و چگونه بايد بجنگند و در چه مواقع و مواردى بايد دست از جنگ بكشند و راه صلح و مسالمت با دشمن را در پيش گيرند.
قرآن كريم به تناسب هدف اصلى خود در صدد است تا تكليف پيروانش را در زمينه مسأله جنگ معلوم كند؛ مسأله اى كه از باسابقه ترين و ديرپاترين مسايل زندگى اجتماعى بشر به شمار مىآيد و نبايد مسأله اى غير عادى و گذرا تلقى شود. البته بى ترديد از اين كتاب آسمانى، نكات و مطالب فراوانى را نيز مىتوان دريافت كه به «علم تاريخ»، «فلسفه تاريخ»، «جامعه شناسى»، «فلسفه حقوق»، «حقوق بين الملل»، «اخلاق» و حتى