همچنين در قضايايي که از معقولات ثانيه تشکيل ميشوند، مانند قضاياي منطقي يا قضايايي که احکامي براي معدومات و محالات اثبات ميکنند، گفته ميشود که ملاک صدق آنها مطابقت با نفسالامر است.
دربارهٔ معناي اين اصطلاح سخناني گفته شده که يا تکلفآميز است، مانند اينکه بعضي از فلاسفه گفتهاند منظور از کلمهٔ «امر» عالم مجردات است، و يا مشکلي را حل نميکند، مانند اينکه گفته شده که منظور از نفسالامر، خود شيء است؛ زيرا اين سؤال بهحال خود باقي ميماند که سرانجام براي ارزشيابي اين قضايا بايد آنها را با چه چيزي سنجيد؟
با توضيحي که در ملاک صدق و کذب قضايا داده شد، روشن گشت که منظور از نفسالامر غير از واقعيات خارجي، ظرف ثبوت عقلي محکيات ميباشد که در موارد مختلف تفاوت ميکند، و در مواردي مرتبه خاصي از ذهن است، مانند قضاياي منطقي، و در مواردي ثبوت خارجي مفروض است، مانند محکي قضيهٔ محال بودن اجتماع نقيضين، و در مواردي بالعرض به خارج نسبت داده ميشود، چنانکه ميگويند: «علت عدم معلول، عدم علت است»، که رابطه عليت در حقيقت بين وجود علت و وجود معلول برقرار است و بالعرض به عدم آنها هم نسبت داده ميشود.
خلاصه
1. حقيقت بودن شناخت عبارت است از مطابقت آن با واقعي که از آن حکايت ميکند، و ساير تعاريف مستلزم خروج از محل بحث است.
2. عقلگرايان معيار بازشناسي حقايق را فطرت عقل معرفي ميکنند، ولي اين معيار نميتواند مطابقت قضايا را با واقعيات اثبات کند.
3. تجربهگرايان معيار حقيقت را تجربه حسي ميدانند، ولي علاوه بر اينکه کاربرد اين معيار مخصوص محسوسات است، نتيجه مطلوب نميدهد؛ زيرا حاصل تجربه را بايد با حس درک کرد که مجدداً نياز به ارزشيابي دارد.