محکيات قضايا، و منظور از خارج، ماوراء مفاهيم آنهاست، هرچند آن واقعيات و محکيات در ذهن تقرر يافته باشند يا از امور رواني باشند و چنانکه توضيح داديم، قضاياي منطقي خالص از امور ذهني ديگري حکايت ميکنند و نسبت مرتبهاي از ذهن که جاي تقرر محکيات اين قضاياست به مرتبهاي که بر آن اشراف دارد، مانند نسبت خارج از ذهن به ذهن است.
بنابراين ملاک کلي صدق و کذب قضايا، تطابق و عدم تطابق آنها با ماوراء مفاهيم آنهاست؛ يعني راه تشخيص صدق و کذب قضاياي علوم تجربي اين است که آنها را با واقعيتهاي مادي مربوط بسنجيم؛ مثلاً راه پيبردن به صحت اين قضيه که «آهن در اثر حرارت انبساط مييابد»، اين است که آهن خارجي را حرارت دهيم و تفاوت حجم آن را بيازماييم، ولي قضاياي منطقي را بايد با مفاهيم ذهني ديگري که تحت اشراف آنها قرار دارند بسنجيم، و براي تشخيص صحت و خطاي قضاياي فلسفي، بايد رابطه ذهن و عين را مورد توجه قرار دهيم؛ يعني صادق بودن آنها به اين است که محکيات عيني آنها اعم از مادي و مجرد بهگونهاي باشند که ذهن، مفاهيم مربوطه را از آنها انتزاع کند. اين سنجش مستقيماً در قضاياي وجداني انجام ميگيرد و با يک يا چند واسطه در ساير قضايا، چنانکه توضيحش گذشت.
نفسالامر
در بسياري از عبارات فلاسفه به اين تعبير برميخوريم که فلان مطلب مطابق با «نفسالامر» است، ازجمله در مورد «قضاياي حقيقيه» که بعضي يا هيچيک از مصاديق موضوع آنها در خارج موجود نيست، ولي هروقت موجود شود محمول براي آن ثابت خواهد بود. در چنين قضايايي گفته ميشود که ملاک صدق آنها مطابقت با نفسالامر است؛ زيرا همه مصاديق آنها در خارج موجود نيست تا مطابقت مفاد قضايا را با آنها بسنجيم و بگوييم که مطابق با خارج است.