و از اين رو در كلمه اوّل بر وجه اظهر اشاره به وضع معروف و زبان شريفش شده نزد كسى كه بر اين زبان واقف باشد، نه هر كس؛ { تو چه دانى زبان مرغان را-كه نديدى شبى سليمان را }
[پايه نهم]
«أنا النقطة التي تحت الباء» و در اين وجه اشعار به هنگامى است، كه تباشير [1] صبح ولايت از افق ادوار و اطوار ظاهر گردد و همگنان، سر از جيب [2] عطلت، و خواب بطالت كه عبارت از اشتغال بمالا يعني است، يعنى آن علوم واعمال كه نقود قبولش به سكّه محمدى(ص)، و نشان هدايت نشانش، نرسيده بردارند؛ اى نور ديده دور ظهور ولايت اسـت-دفتر در آب شوى چه جاى حكايت است و چون آن عيان كه از آثار انفاس شريفشان آن صبح دميده بر صدر و پيشگاه ظهور بنشستند و مقرف [3] زمان جاى ايشان را در مكامن خمول كرده هرآينه زبان اشارت تيز در طى مساترة [4] واخفاء بدان تعبير نموده. هر لغتى كان به زبان دل است-ترجمه اش هم به بيان دل است
[پايه دهم]
«أنا النقطة التي تحت الباء» اين وجهى است كه زبان برهان بيانش از نقدى نشان مى دهد كه روشنايى آفتاب حكمت پرتو از او مى تابد و چون اين عين از كمال عزّت و جلال عظمتش از آن نيست كه ديده عادت پرستان ظلمت آباد طبيعت كه سيل رسوم گوئى پرده بينايى ايشان گشته قدرت آن داشته باشد كه اشعه ادراكش پيرامون سرادق قدر آن تواند
[1] تباشير: جمع تبشير، مژده؛ بشرى: روشنايى اول صبح.[2] جيب: گريبان.[3] مقرف: زشت، بدنما، نازيبا.[4] مساترة: جمع مستورة، پوشيده و پنهان.