است ، چنانچه اهل معرفت فرمودهاند ، زيرا كه ركوع اول است ، و آن اين مقامات است ، و سجود ثانى است ، و آن نيست جز مقام فناء در ذات . و نيز معلوم شود كه قرب مطلق ، كه در سجود حاصل شود ، ميسور نيست جز به حصول ركوع على الحقيقة ، و كسى كه صلاحيّت براى ثانى بخواهد پيدا كند ، بايد قرب ركوعى و ادب آن را تحصيل كند . پس از بيان لطايف و سراير ركوع و سجود ، اشاره فرموده به آداب قلبيّهء آن از براى متوسّطين . و آن امورى است كه بعضى از امور عامّه است ، كه ما در مقدّمات ذكر نموديم ، و بعضى خاصّ به ركوع است . و چون اكثر اين امور بيان شده است ، از تفصيل آن صرف نظر نموديم . فصل پنجم در رفع رأس از ركوع است . و سرّ آن رجوع از وقوف در كثرات اسمائيّه است ، چنانچه فرمايد : و كمال التّوحيد نفى الصّفات عنه . [1] زيرا كه پس از حصول حال صحو از فناى اسمائى ، عبد سالك قصور و تقصير خود را مشاهده كند ، چه كه مبدأ خطيئهء آدمى ، كه ذرّيّهء او بايد جبران آن كند ، توجّه به كثرات اسمائيّه كه باطن شجره است مىباشد . و چون خطيئهء خود ، كه ذرّيّه است ، و خطيئهء آدم ، كه اصل خود است ، دريافت ، به مقام تذلَّل و نقصان خود پى برد و مهيّاى براى رفع خطيئه ، كه به خفض جناح در حضرت كبرياء است ، شود ، و اقامهء صلب از اين مقام نمايد ، و با تكبير بعد از ركوع رفع كثرات اسمائيّه نمايد ، و صفر اليد متوجّه منزل ذلَّت و مسكنت و اصل ترابيّت شود . و آداب مهمّهء آن ، يافتن خطر بزرگ مقام ، و چشاندن به قلب است با تذكَّر تامّ ، و مجاهده در توجّه به